از طرف یکی از همکاران که کارش دوربین مداربسته و اینجور چیزاست معرفی شدیم به یه شرکتی برای انجام امور اکتیو شبکه ش بریم مذاکره، من و یکی از همکاران فروشمون رفتیم مذاکره، آقا ما تو آسانسور بودیم و میخواستیم تو یه طبقه ای پیاده شیم، همون طبقه یه آقایی اومد سوار شه، خب دید ما داریم پیاده میشیما ولی یه جوری انگار مترو هست، به زور و با اینکه حتی جلوی پیاده شدن مارو بگیره اومد تو من به هر نحوی بود پیاده شدم و زیر لب گفتم بزار ملت اول پیاده بشن بعد خودتو بچپون تو :)))
آقا رفتیم تو واحد شرکتی که قرار مذاکره داشتیم گفتن مدیرمون الان رفت طبقه ۳
یهو به همکارم گفتم حالا عدل میزنه همونی که تو آسانسور بود مدیر اینا بوده بدجور ضایع میشیم :))))
سریع یه استراتژی برای خودم چیدم که اگه دیدمش وا بدم و سر شوخی رو همون اول باز کنم. دقیقاً وقتی رفتیم تو اتاقش دیدم بععععله همون آقاست :)))))
سریعاً زدم تو خط شوخی، اونم همینکارو کرد و گفت میدونستم خودتی، اومدم بهت بگم بیا باهم بریم بالا که رفتی، منم دیدم غر زدی گفتم اصن ولش کن بزار بره یه کم منتظر بشینه تا من کارمو تموم کنم :)))) اونم به شوخی حرفشو زد البته. و کلاً ۱۰ دقیقه هم معطلمون نکرد خدایی.
خلاصه شوخی شوخی قضیه ختم به خیر شد و اتفاقاً با تحمل و صبری که اون آقا داشت ما شانس آوردیم و قضیه به خیر گذشت اگه یه تیپ ۱ اناگرام بود که عمراً نمیشد باهاش کار کرد ولی چون تیپ شخصیتش ۳ اناگرام بود قضیه به خیر گذشت :)))
اینم شد برای من درس عبرت که دیگه همیشه حواسم جمع باشه و فرض کنم هر کسی تو جامعه میتونه مشتری من باشه و باید از من خاطره خوبی داشته باشه.
زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است
اینطوری پیش میاد بعضی وقتا
من تو شرکت قبلی که بودم یه قرارداد بستم و تا یک سال و نیم نشد جلسه ای رو هماهنگ کنم بین مدیر خودم و مدیر اون هلدینگ
بالاخره برای تمدید قرارداد همدیگرو دیدن و البته که یکم بحث بالا گرفت
از جلسه که اومدیم بیرون مدیرم گفت تا حالا چند بار این بنده خدا رو دیده بودم و فکر می کردم مدیر حراسته، خیلی تحویلش نمی گرفتم .
خیلی ضایعه آخه
من همچین سوتی ای تو محیط کار نمیدم و اونجا فکرشم نمیکردم این بابا همون مدیرعامله باشه:))
وگرنه من هرجایی کار کردم برای آبدارچی و نگهبان و حراست و باغبان همونقدر احترام قائل میشدم که برای بقیه در سطح کارشناسی و مدیر و ….
مثلاً استانداری من بین پرسنل حراست و نگهبانی و باغبون و آبدارچی و نظافتچی و تعمیرکار، انقدر مورد احترام بودم که نگو و کلاً کارم که به اینا میخورد انقدر خوب راه میوفتاد که نگو، حالا چرا؟! چون به صورت نرمال کسی این بندگان خدا رو تحویل نمیگیره و یه سلام و صبح بخیر و تحویل گرفتن خیلی عادی با روی خوش میتونه این بندگان خدا رو کلی خوشحال کنه. یا مثلاً وقتی نظافتچی میومد تو اتاق من همیشه با روی خوش باهاش برخورد میکردم و چندتا جمله احوال پرسی و اینا باهاشون داشتم. همین کافیه تا اینا کارهایی برات بکنن که برای مدیرت هم نمیکنن
باعث شدی من اینو دوباره ریتوییت کنم :)))
آقا یه جا جلسه داشتم تلفنی صحبت کرده بودیمو من ۵-۶ دقیقه زودتر رسیدم.دیدم اوه چه شلوغه.
همین از در رفتم تو خانم منشی یه فرم داد دستم، نگاه کردم دیدم استخدامه اومدم بگم من واسه استخدام نیومدم گفت آقا ۵ دقیقه کلا وقت داریم الان آقای مدیر با یه فلان فلان شده ای جلسه داره میره ها
عالیییی
:)))))))))))))))) این تویتتون رو یادمه :)))))))))))))))))))))