چهارم اسفند ۹۹

سلام

امروز از جای سختش شروع شد

خیلی نوشتن این قسمت و اعتراف بهش سخته ولی چون قراره خودسانسوری درکار نباشه مینویسم.

راستش من بعضی وقتا کنترل استرس از دستم در میره

آخر سال هست یه مقدار نقدینگی پایین اومده از خیلی ها طلب داریم که پول ندادن و …

حالا یادتونه چند روز پیش نوشتم یه مشتری پیدا شده که یه خریدی داره و علیرغم اینکه صنف ما تو خریدهای اول به مشتری اجازه چک دادن نمیده و اگر هم چک بده اول باید چک نقد شه بعدش کالا از انبار خارج شه؟

میدونید چی شد؟ اون یه دونه چک رو اعتماد کردیم و امروز دیدم عهه چرا چکی که ۵شنبه خوابوندیم به حساب هنوز تو حساب ننشسته؟ زنگ زدم بانک و گفت عودت خورده یه نامه بزن بیا عودت بدیم بهت ببری بانک خودشون خب چک آینده بود و من خوابونده بودم سامان….

من همه جور فکری اومد تو سرم که وای چک تقلبی هست و سرمون کلاه گذاشتن و ….

حالا چرا؟ چون شماره صیادی چک نامعتبر بود اصن!

اقا من داشتم سکته میزدم که آخر سالی با این وضعیت یه عدد سنگینی هم حالا باید از حساب خارج کنم بدم به تامین کننده و واییی که اصن از کجا بیارم و اینا؟ همه فکرای منفی در مورد این چک به سرم وارد شد و کنترلم رو گرفت حالم کاملاً بد شده بود تا رسیدم بانک و خلاصه با بدبختی تونستم تو شعبه آینده نقدش کنم….

بعد فکر کردم من چرا اینجوری میشم؟ چرا تو شرایطی که عدد چک سنگین هست یا عدد قرار داد سنگین هست من میرم رو فاز استرس؟ 

شاید یکیش اینه که به اعداد سنگین عادت نکردم هنوز

ولی یکیش هم اینه که واقعاً دیگه باید روی استرس خودم خیلی فوکوس کنم و دیگه از خودم برای همیشه بندازمش بیرون

بعدش خلاصه کارهای روتین بود و چندتا قیمت و ….

البته یه فاکتور خرید هم به مشکل خورده بود که با جر و بحث با طرف روبرو شدیم و …

اون بابایی که قرار بود بهش زنگ بزنم برنداشت و خلاصه که امروز روز پرتنشی بود که نمیتونم بگم روز خوبی بود بلکه روز قشنگی برام نبود

اینا رو میگم که بعداً بدونم واقعاً همچین روزهایی وجود داشته برام خیلی وقتا تا الان ولی قراره دیگه نباشه.

۱

۲

۳

۴

۵

میانگین امتیازات ۵ از ۵

از مجموع ۴ رای