-
نویسندهنوشتهها
-
-
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۱۱:۰۲ ق٫ظ #231934
خیلی وقتها میبینم یکی گله میکنه که اگه مثلا سرمایه کافی داشتم، یا پشتکار، یا خانواده مشوق و … تو کارم موفق میشدم. ولی وقتی ریشه یابی میشه میبینی خیر، عوامل خیلی زیادی برای عدم موفقیت این شخص وجود داشته. منتها همه ذهنش را درگیر این یک موضوع کرده و از بقیه غافل شده. به شکلی که اگه الان اون مشکل را هم برایش حل کنی باز اتفاق مثبتی نمیوفته.
شما چطور؟ اگه مجبور باشید فقط یک دلیل بیاورید که اون باعث بشه شما موفق نشید، به چی اشاره میکنید؟
-
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۱۱:۳۵ ق٫ظ #231938
راستش رو بگم؟ همیشه فکر میکردم شاید سرمایه تنها عامل باشه و نمیگم امروز از این مشکل نمیترسم ولی نمیتونستم بشینم و دست روی دست بزارم که سرمایه ندارم پس هیچی دیگه… اون وقت که بدتر شکست میخورم چون اساساً از حرکت می ایستادم به خاطر نداشتن سرمایه. پس چی شد؟ چه کار کردم؟ هی سعی دارم میکنم روابطم رو بیشتر و بیشتر کنم و اون رو جایگزین سرمایه کنم. اینجوریه که من یه قدمی برای دیگران برمیدارم که از دستم برمیاد ولی اون فرد مقابل چی از دستش برمیاد؟ اون هم میتونه مثلاً چون وارد کننده کنسول بازی هست ، بشه سرمایه من و کنسول رو بهم بده من که فروختم پولش رو بدم.
شاید شاید هنوز سرمایه بتونه برام سود خیلی خیلی بیشتری بیاره و باعث بشه تندتر و تندتر من رو به اهدافم برسونه و بتونم خیلی سریعتر با سرمایه گسترش بدم کسب و کارم رو ولی فکر میکنم الان بدون سرمایه هم شاید کندتر ولی از خودش برای خودش سرمایه ش رو در میارم و ردیف میکنم و میرم جلو. بعد وقتی یه کسب و کاری تا جایی که بدون بازگشت هست پیش بره سرمایه گذاران حالا خودشون قدم جلو میزارن.
حالا فکر میکنم هیچ عاملی برای شکست من وجود نداره مگر ناامیدی در خودم
به نظرم این بحث خیلی خیلی مفصل هست و به مرور بقیه مواردی که ممکنه جدی تر از سرمایه باشن رو میگم. مثلاً بحث های اخلاق در کسب و کار خیلی خیلی جدی تر سرمایه و خانواده و ایناست -
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۴:۱۳ ب٫ظ #231952
من خیلی به اینکه چه چیزی جلو انجام کار یا موفقیتمو میگیره فکر نمیکردم و به طور پیش فرض یه دلیل براش داشتم اونم این بود که میگفتم واسه اینکار انگیزه کافی رو ندارم، همیشه هم دنبال یه عاملی بودم که اون انگیزه رو بهم بده ولی کم کم و طی گذشت زمان دیگه میدیدم اینطور نیست. ولی با حرفایی که بهمن خان زدن خیلی موضوع برام روشن تر و واضح تر شد. عوامل بیرونی شکننده تر از اون هستن که بشه بهشون تکیه کرد.
-
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۴:۴۳ ب٫ظ #231960
من اگه بخوام صادق باشم، تواناییم تو ارتباط با دیگران و فروش هست. خیلی سخت با دیگران ارتباط میگیرم و اصولا ارتباطهای قوی ندارم و خب این موضوع پایه ی فروش و بازاریابی هست. برای همین ضعفم همیشه به نیروی فروش توی کسب و کارم فکر میکردم
-
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۹:۳۹ ب٫ظ #231983
هیچ عیبی نداره اگر شما مستقیما کار فروش را انجام ندید و تیم فروش تشکیل دهید. ولی حتما باید خودتون تئوری اون را بدونید و تا حد عالی درباره اش مطالعه کنید. باید فروش را بلد باشید حتی اگر خودتون قرار نیست بفروشید.
هرچند من فکر میکنم به اندازه کافی قدرت فروش هم داشته باشید، ولی یکمی کار داره و باید یکمی روش تلاش کنید. فکر میکنم در مراحل بعدی بیشتر ازش خوشتون بیاد.:)-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱۰:۳۶ ق٫ظ #231992
یه جمله معروف هست که میگه سخت ترین کارهارو به تنبل ترین افراد بسپرید، بهترین روش را براتون پیدا میکنن. اینجا هم منم بدنبال راه های جایگزین بودم برای کاری که ازش خوش نمیاد. برای همین هم فعلا به فروش آنلاین فکر می کنم تا بعدها که انشالا مجموعه کاریم بزرگتر شد به فکر نیروی فروش باشم.
ولی واقعا دوست دارم که خودم تو این زمینه قوی بشم چون در اینصورته که میتونم حرفی برای گفتن داشته باشم یا اگر نیروی فروش راه را اشتباه رفت بتونم گوشزد کنم و یا به قول عامیانه کسی منو نپیچونه.
از طرفی اگر توانایی مذاکره و چانه زنیم قوی بشه، میتونم روی 2تا ایده دیگه که توی ذهنم دارم که یکیش نیاز به واردات و دیگریش نیاز به صادرات داره، کار کنم.-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱۲:۵۴ ب٫ظ #231995
با اجازه آقا فرشید این مورد رو من یه پاسخی میدم که چون خیلی روش مطالعه داشتم خیلی خیلی هم خودشم باهاش دست و پنجه نرم کردم.
یه روزی من انقدر فنی بودم که هر وقت میخواستم بفروشم انقدر روی موضوعات فنی تمرکز داشتم اصلاً موضوع سود و زیان مشتری رو در نظر نمیگرفتم و فقط تکیه میکردم روی ویژگی های فنی و ظرفیت های مالی طرف رو در نظر نمیگرفتم! این شد که اصلاً اصلاً خودمو فروشنده نمیدونستم و فکر میکردم خیلی ناتوانم.
شاهین طبری، موسس شرکت چارگون یهو گفت بهمن تو خیلی خوب میتونی بفروشی فقط دست از مسائل فنی بردار و انقدر تو قضیه فنی فرو نرو خیلی خوبه که جنبه فنی رو مسلط باشی ولی …. و این شد اولین باری که شنیدم میتونم خوب بفروشم ولی خیلی باورش نکردم.
چند سال قبلش امیر مهرانی (thecoach.ir) بهم چندتا چیز خوب یاد داده بود. دوتاشو اینجا میگم:1) هر وقت یکی بهتون گفت پالون بنداز از این گوش بگیر از اون گوش در کن . اگر نفر دوم گفت از این گوش بگیر یه لحظه درنگ کن و از اون گوش در کن. ولی اگر نفر سوم گفت پالون بنداز بی درنگ پالون بنداز.
این شد که من با گفتن نفر سوم به خودباوری رسیدم و پالون فروشندگی رو انداختم :))) نفر سوم مدیر کل فناوری اطلاعات استانداری البرز بود که یهو نشست جلوی مدیرعامل چارگون (اقای رحمانی) و گفت بهمن یه ویژگی خفن داره مثلاً اگر بخواد از یه همبرگر تعریف کنه جوری تعریف میکنه که حتی اگر 5 دقیقه پیش یه دیس کوبیده خورده باشی هم با شنیدن تعریف های بهمن حتماً گرسنه میشی و میخوای اون همبرگر رو بخوری. بعد رو کرد به من و گفت پسر اگر جای تو بودم میرفتم شرکت خودمو میزدم و واسه خودم میفروختم تو میتونی :))2) امیر مهرانی در دوره شناخت توانایی هاش به ما یاد داده بود یا در چیزی استعداد داریم یا نداریم و اگر روی چیزی مستعد هستیم باید همه انرژی خودمون رو روی اون بزاریم و این اشتباهه که بخوایم روی چیزی که مستعد نیستیم انرژی بزاریم. مثلاً فرض کنید شما در درس هنر خیلی مستعد هستید والدین شما باید روی همین موضوع سرمایه گذاری کنند ولی تکلیف چیزایی که در اونا مستعد نستیم چی میشه؟ خب اینم دو حالته یا خیلی لازمه که در یه حدی اونا رو بدونیم یا لازم نیست. اگر لازم نیست که هیچی روش وقت نمیزاریم ولی اگر لازمه مثلاً درس ریاضی رو هم بخونیم خب کافیه فقط پاسش کنیم و نیازی نیست بریم خودکشی کنیم چون اگر کسی در مثلاً ریاضی مستعد نباشه همه وقتش رو هم بزاره نهایتاً به جای 10 بگیره 14 – 15 و این براش فرقی نداره توش ستاره نمیشه که! میشه؟ به جاش هنر رو بگیره بره جلو ستاره میشه. خب حالا تو کسب و کار هم همینه
اگر چیزی رو لازمه من بدونم در حد پاس شدن و قابل قبولش میرم دنبالش ولی اصل انرژیم رو میزارم روی اونجایی که مستعد باشم و برای بقیه موارد از تیم استفاده میکنم اصلاً تیم یعنی همین که اونجایی من ضعیفم یک نفر دیگه هست که کاور میکنه واسم و منم نقاط ضعف اونو کاور میکنم براش….
خب فروش خیلی لازمه برای یک صاحب کسب و کار ولی اگر توش خفن نباشی مهم نیست ولی باید پاس شی توش. پس روش به اندازه ای سرمایه گذاری کن که خودت رو پاس شده بدونی و از هم تیمی فروشنده ی قوی استفاده کن حالا یا این هم تیمی رو استخدام میکنی یا باهاش شریک میشی دیگهامیدوارم تونسته باشم منظورمو خوب برسونم.
-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱:۳۶ ب٫ظ #231998
خیلی خوب بود و تقزیبا خودش یک جلسه درس بود:) که به نظرم به هرشکلی که مایل بودین در دلنوشته های بیزینسی هم بنویسیدش.
فقط در بخش آخر، بعنوان کسی که اصلا کارش و تخصصش جلوه های ویژه سینما و انیمیشن هست، ولی دیگران اونو به عنوان یک فروشنده میشناسن خدمتت بگم من به بیش از “یک مقداری” در فروش معتقدم. اتفاقا باید خفن باشی ولی عیب نداره اگر اون کارهای خفن را به دیگران بگی که انجام بدن.
فرهنگ شرکت، استراتژی های فروش و بازاریابی، مشتری مداری و پشتیبانی، تعیین اهداف، مسئولیتها و روح شرکت، برندینگ و سطح فعالیت و … همه اینها را کارآفرین تعیین میکنه و دیگران اجرا میکنند. پس شما باید در بالاترین سطح بدونید(لطفا) و اونو با کمک تیم به اجرا بذارید. اگه ندونید بالاترین سطح چی هست، نمیتونید اونو از تیمتون بخواهید. -
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۲:۰۲ ب٫ظ #232001
اتفاقاً داشتم فکر میکردم همچین موضوعاتی رو در دلنوشته ها بنویسم
و اینکه من الان ضعف های خودمو در فروش میدونم
مثلاً اینکه یه جاهایی هیجانی بودنم خیلی تو فروش موثر میشه ولی یه جاهای بیشتری هم میتونه فروش رو خراب کنه و باید به شدت روش کار کنم این باید به شکل پرورش عادات برم جلو تا بتونم جلوش رو بگیرم و کنترل هیجاناتم بیاد دستم
جدیداً با یه استاد فروش و مذاکره آشنا شدم تو ایسنتاگرام به اسم جمال قمری به نظرم خیلی تکنیک های خفنی در مذاکره آموزش میده که واسم جالبه. شاید دوره ش رو بخرم اصلاً -
اسفند ۴, ۱۳۹۹ در ۴:۱۹ ب٫ظ #232145
خیلی عالی بود. دستتون درد نکنه. اتفاقا منم موافقم که وقتی توی چیزی استعداد نداریم، تلاش زیادی، هدر دادن وقته. ولی مثلا همون مثال ریاضی لازمه که درحد جمع و ضرب و تفریق و تقسیم بلد باشیم.
-
-
-
-
اسفند ۱, ۱۳۹۹ در ۸:۲۳ ب٫ظ #231974
والا من همیشه خودمو عامل میدونم ولی خب نمیشه بیسی که ازش اومدم و توش بزرگ شدم رو نادید بگیرم. مثلا الان دوتا چالش دارم، اول اینکه اون ذهنیتی که باهاش بزرگ شدم(کارمندی) رو بذارم کنار بتونم خیلی باز تر فکر کنم. دوم اینکه تو این مسیر تنهام و خودم باید رو پای خودم وایستم. تو بهترین حالت اگر مانعم نباشن مشوقمم نیستن.
من 30سالمه و پدرم هنوز میگه کاش میرفتی پزشکی میخوندی:)) یا مثلا همش درگیر استخدام من به عنوان کارمنده در حالی که کارمندی اصلا با روحیات من سازگار نیست
خیلیا که البته خارج ازاین جمع هستن دوست دارن کار آسون و روتین کارمندی داشته باشن که مبادا اندکی انرژی فکری جسمی بیشتری ازشون بخواد ولی همین موضوع واقعا برای من غیر قابل تحمله. من هرجایی هم کارکردم همزمان تو چندتا بخش فعال بودم حتی اگر بهم ربط نداشتن:)
اینارو گفتم ولی در نهایت چون اعتقاد دارم همه چی دست خودمه بازم خودمو عامل میدونم و میگم حالا که آگاهم پس برداشتن این موانع ذهنی هم وظیفه ی خودمه-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱:۳۹ ب٫ظ #231999
شما همیشه عامل هستید… این مهمترین اتفاقی هست که هرکسی باید در زندگی خودش بلد باشه.
که البته به بهترین شکل هم دارید تلاش میکنید که عامل موثر، مفید ومنطقی باشید.
مجموعه اینها از آدم چیزی میسازه که هیچی را آنچنان بزرگ و دست نیافتنی نبینه.
-
-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۴:۵۷ ق٫ظ #231987
یه جمله ای هست که میگه :
your thoughts affects your perception and your perception is your reality
جواب سوالتون : افکار خودم! من همیشه سعی میکنم کنترل ذهنم و توی دستم بگیرم وگرنه وقتی لجام گسیخته میشه به سمت فکر و خیال بیش از حد میره و خب بعضا کنترلش خیلی سخت میشه چون افکار منفی توی این جور مواقع خیلی غلبه میکنه به هر چیز دیگه ای!-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱:۴۲ ب٫ظ #232000
من هم این مورد را داشتم. از من بدتر رفیقم بود که بهش میگفتم آرش سر راه یه شیر بخر قهوه بخوریم، میومد میگفتم چی شد؟ میگفت داشتم فکر میکردم اگه خودمون دوتا گاو بخریم به صرفه تر نیست؟:))) تهش میرسید به اینکه بریم استرالیا دامداری بزنیم :))
آره جلوی افکار افراطی رو باید گرفت ولی نه اینکه خیلی هم ازش ترسید یا فرار کرد.
-
-
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۲:۵۸ ب٫ظ #232003
مهمترین عاملی که باعث عدم موفقیت من می شود و حتی تا حدودی شده است ، عدم انجام و پایبندی به انجام دانسته ها و آموخته هایم می باشد . البته هر وقت هم به آن فکر می کنم به شدت دردم می گیرد و ناراحت می شوم ولی متاسفانه بازهم تکرار می شود . البته در این دوره سعی کرده ام به شدت با آن مبارزه کنم و از این روی هست که در خیلی از پست ها جواب می گذارم و نظر می دهم و … . شاید تا چند هفته پیش اصلا” همچنین کاری نمی کردم و تا نیاز نبود هرگز اظهار نظر نمی کردم و تا شخصا” از من سوال نمی شد جواب نمی دادم . یا در امور مالی با وجود اینکه آموزشهای خوب مدیریت مالی و … دیده ام ولی در ساده ترین مرحله یعنی ثبت تراکنشها به شدت اهمال می کردم . که البته امروز اولین روزی است که تصمیم گرفته ام بنا به آموزش دوره و اصول مالی حتی ریزترین تراکنشها را هم ثبت و فی التبع آن تحلیل کنم و به آن مانند یادداشتهای شبانه پایبند باشم و قس علی هذه .
در مجموع من به این دوره به عنوان فصل جدیدی از زندگی نگاه می کنم که قصد دارم در آن علاوه بر دریافت آموزشهای جدید و اجرای آنها ، آموخته های قبلی خودم را نیز با دقت و وسواس انجام دهم . تا بلکه این مهمترین عامل عدم موفقیت را پست سر بگذارم . -
اسفند ۲, ۱۳۹۹ در ۱۰:۰۱ ب٫ظ #232031
من فقط یه دلیل پر رنگ میبینم. اونم نداشتن نظم مالی هست. بیشتر نمیتونم توضیح بدم چون واقعن توضیحی براش ندارم، دنبال ناجی میگردم.
-
اسفند ۴, ۱۳۹۹ در ۱۰:۵۴ ق٫ظ #232143
برای من مهمترین عامل شخص خودم بودم، یک ویژگی خاص هم نبوده، یعنی من توی هر مرحله ای یه کاری کردم که شکست خوردم، یه بار نظم نداشتم، یه بار غرور کاذب داشتم، یه بار فروش بلد نبود ووووو سرمجموع همه این عوامل به نظرم عدم تجربه و مشورت نگرفتن از دیگرانه، من به شدت آدمی هستم که در مقابل مشورت گرفتن مقاومم و فکر میکنم اگر هرچیزی رو خودم تحربه کنم خیلی بهتر میشه، دیگه خودتون میدونید نتیجه اش چی میشه من چیزی نگم.
-
-
نویسندهنوشتهها
شما برای پاسخ به این تاپیک باید وارد شوید.