نحوه شکلگیری حباب در اقتصاد که همیشه عامل ثروتمند شدن عدهای والبته مقروض و متضرر شدن عده دیگری است، یک تحلیل پیچیده اقتصادی را میطلبد که به سادگی در داستان زیر انتزاع شده است.
نخست داستان زیر برای درک بهتر مفهوم حباب در اقتصاد آورده میشود و سپس به بخش جذابتر (!) مسأله، یعنی این که چه کنیم تا در شرایط حباب ثروتمندتر شویم میپردازیم….
یکی بود یکی نبود. یک کشور کوچک بود. این کشور یک جزیره بود. کل پول موجود در این جزیره ۲ دلار بود؛ ۲ سکه ۱ دلاری که بین مردم در جریان بود. جمعیت این کشور سه نفر بود؛ تام مالک زمین جزیره بود. جان و ژاک هر کدام یک سکه ۱ دلاری داشتند.
جان زمین را از تام به قیمت ۱دلار خرید. حالا تام و ژاک هر کدام ۱ دلار داشتند و جان مالک زمین بود که ۱ دلار ارزش داشت. نتیجه:دارایی خالص کشور ۳ دلار شد.
ژاک گمان کرد که تنها یک قطعه زمین در کشور وجود دارد و از آنجایی که زمین قابل تولید نیست، ارزشش بالا خواهدرفت؛ بنابراین، ۱ دلار از تام قرض کرد و با ۱ دلار خودش، زمین را از جان به قیمت ۲دلار خرید. شرایط:تام یک دلار به ژاک قرض داده است؛بنابراین، دارایی خالص او ۱ دلار است. جان زمینش را به قیمت ۲ دلار فروخت؛ بنابراین، دارایی خالص او ۲ دلار است. ژاک مالک زمینی به قیمت ۲ دلار است، اما یک دلار به تام بدهکار است. بنابراین دارایی خالص او ۱ دلار است. نتیجه: دارایی خالص کشور ۴ دلار شد.
تام دید، ارزش زمینی که یک وقت مالکش بود افزایش یافته، از فروختن زمین پشیمان شده بود. تام یک دلار به ژاک قرض داده بود. پس ۲ دلار از تام قرض کرد و زمین را به قیمت ۳ دلار از ژاک خرید. در نتیجه، حالا مالک زمینی به قیمت ۳ دلار است. اما از آنجایی که ۲ دلار به جان بدهکار است، دارایی خالص او ۱ دلار است. شرایط:جان ۲ دلار به تام قرض داده است؛ بنابراین دارایی خالص او ۲ دلار است. ژاک اکنون ۲ دلار دارد؛ بنابراین دارایی خالص او ۲ دلار است. نتیجه:دارایی خالص کشور ۵ دلار شد. حباب در حال شکلگیری است.
جان دید که ارزش زمین در حال بالا رفتن است. او هم تمایل داشت مالک زمین شود. ۲ دلار داشت و ۲ دلار از ژاک قرض کرد و زمین را به قیمت ۴ دلار از تام خرید. در نتیجه، تام قرضش را برگرداند و حالا ۲دلار دارد. دارایی خالص او ۲ دلار است. شرایط:جان مالک زمینی به ارزش ۴ دلاراست، ولی چون ۲ دلار از ژاک قرض کرده، دارایی خالص او ۲ دلار است. ژاک ۲ دلار به جان قرض داده و بنابراین دارایی خالص او ۲ دلار است. نتیجه:دارایی خالص کشور ۶ دلار شد، هرچند کشور همان یک قطعه زمین و ۲ سکه ۱ دلاری در گردش را دارد.
همه پول بیشتری داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اینکه یک روز افکار نگرانکنندهای به ذهن ژاک خطور کرد: . تام هم همین فکر را کرد. دیگر هیچ کس نمیخواست زمین را بخرد. شرایط: در نهایت، تام ۲ دلار دارد و دارایی خالص او ۲دلار است. جان ۲ دلار به ژاک بدهکار است و زمینی که فکر میکرد ۴ دلار میارزد حالا ۱ دلار ارزش دارد؛ بنابراین، دارایی خالص او ۱ دلار است. ژاک ۲ دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضی! اگر چه دارایی خالص ژاک هنوز ۲ دلار است؛ اما قلبش بدجوری میزنه. نتیجه:دارایی خالص کشور ۳ دلار شد!
خب چه کسی ۳ دلار از کشوردزدیده است؟ البته پیش از اینکه حباب بترکد جان فکر میکرد، زمینش ۴ دلار میارزد. در واقع قبل از ترکیدن حباب، دارایی خالص کشور روی کاغذ ۶ دلار بود. شرایط:جان چارهای جز اعلام ورشکستگی ندارد. ژاک هم زمین ۱ دلاری را به جای قرضش از جان میگیرد.حالا تام ۲ دلار دارد. جان ورشکسته شده و دارایی خالص او صفر دلار است (همه چیز رااز دست داده است). ژاک هم چارهای ندارد، جز اینکه به زمین ۱ دلاری بسنده کند. نتیجه:پس دارایی خالص کشور ۳ دلار است.
خوب، در این اقتصاد کوچک نتیجه حبابی که ایجاد شد و دوباره فرونشست یا به قولی ترکید، چه بود؟ چیزی به دارایی ۳ دلار کشور (نقدینگی ۲ دلاری و زمین ۱ دلاری) افزوده نشده و تنها نحوه توزیع نقدینگی تغییر کرده؛ یک نفر دو دلار و دیگری صفر دلار دارد. تام برنده است. جان بازنده است. ژاک هم خوششانس است که دارایی اولیه خود رادارد!
زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است