مذاکره و متقاعد کردن دیگران

شانس استخدام خودتان را در مصاحبه شغلی و رزومه بیشتر کنید – مذاکره 26

  • خیلی وقتا یه چیزایی که به نظر ما کم اهمیت میان، وقتی کنار یه چیز باارزش قرار می‌گیرن، اهمیت خودشون رو نشون میدن. در واقع به اون چیز باارزش اهمیت بیشتری میدن. یه مثال ساده و دم دستی بخوام بزنم:

    فرض کنید یه گلس موبایل می‌خرید ۵۰ تومن، ۱۰۰ تومن، و اون رو می‌چسبونید به یه موبایل ۴۰ میلیونی، ۵۰ میلیونی تا ازش محافظت کنه. ارزش اون چیز کوچولو الان خیلی بیشتر شده و خیلی به چشم میاد. توی توانایی‌های ما و توی رفتارهای ما هم این چیزای کوچولو که گاهی خودمون فکر می‌کنیم اهمیت چندانی ندارن، وجود دارن که در جای خودشون می‌تونن خیلی مهم باشن. بریم امروز چند دقیقه‌ای درباره این موضوع صحبت کنیم.

    فرشید هستم. سلام دارم خدمتتون. هر روز سعی می‌کنم توی کانال لیدر مارکتر یه موضوع راجع به مذاکره و فروش و بازاریابی براتون بذارم. چند تا پادکست اخیر رو اختصاص دادم به مصاحبه استخدامی و مذاکراتی که ممکنه توی این مصاحبه‌ها داشته باشید. خیلی امیدوارم که براتون مفید باشه. واقعا ممنونم از این همه محبتی که به من دارید، این همه دلگرمی و انرژی که بهم میدید، و انگیزه‌ای که به من میدید. قدردان همه محبتاتون هستم.

    شانس استخدام خودتان را در مصاحبه شغلی و رزومه بیشتر کنید - مذاکره 26

    شانس استخدام خودتان را در مصاحبه شغلی و رزومه بیشتر کنید – مذاکره 26

    یه لیگ فوتبال رو در نظر بگیرین. کی قهرمان میشه؟ اونی که امتیاز بیشتری داره. حالا اگه دوتا تیم امتیازاشون برابر باشه، کی برنده‌ بیشتری داره؟ اگه اینم برابر باشه، تفاضل گل چی؟ باز هم برابر. گل زده، گل خورده، کارت قرمز، کارت زرد هم برابر. آخرش میرسه به شیر یا خط. ولی اگه یکی از این تیم‌ها توی ۳۰ تا بازی یه گل بیشتر زده بود یا یه گل کمتر خورده بود، الان راحت انتخاب می‌شد.

    شاید یه دونه گل توی ۳۰ تا مسابقه اهمیت نداشته باشه، ولی یه جایی ممکنه به دردتون بخوره. اینجا همون جاییه که ریزه‌کاری‌ها مهم میشه. نه فقط تو مذاکره و مصاحبه و استخدام، بلکه تو تمام طول زندگی باید یادمون باشه که ما همیشه قرار نیست ده هیچ ببریم. برنده همیشه اونی نیست که ده بر صفر میبره، شما اگه ده بر نه هم ببری، برنده‌ای.

    یه وقتایی ما از اینکه رقیبمون ۹ تا ویژگی خیلی شاخص داره می‌ترسیم، در صورتی که ممکنه ما ده تا داشته باشیم. یا وقتی پنج تا نقطه ضعف داریم می‌ترسیم، ولی کافیه یه دونه‌شون رو برطرف کنیم، نسبت به اون آدم برنده‌ایم. شاید بشه گفت تمام این پادکست حول این محور می‌چرخه. بچه‌ها، موضوع این پادکست و حرفام صرفاً تجربیات شخصی‌مه تو طول این بیست، سی سال که درگیر آگهی دادن و مصاحبه کردن و استخدام بودم.

    منبع علمی و کتاب و این چیزا نداره. گوش کنید، اگه به نظرتون مفید اومد، ازش استفاده کنید. بچه‌ها، خیلی وقتا که شما هم اصلاً خبردار نیستین و یه فرمی رو ارسال کردین، رزومه‌ای رو ارسال کردید و منتظر جوابید. مدیری که قراره شما رو استخدام کنه، درگیر یه چالشی می‌شه. مثلاً ۵۰ تا فرم دستشه و توی انتخاب ۵ نفر گیر کرده. یعنی واقعاً نمی‌دونه باید کیو انتخاب کنه. گاهی دو نفر، سه نفر، حتی پنج نفر و اینا هر کدومشون یه ویژگی‌هایی دارن، هر کدومشون یه محسناتی دارن که اون مدیر با خودش میگه چرا اینو انتخاب کنم؟ چرا اون چهار تا نه؟

    خوب دلش نمیاد اون چهارتا رو هم از دست بده. این یکی این مزیت‌ها رو داره، اون آدم اون ویژگی‌ها رو داره. بقیه از این اتفاق خبر ندارن، این شخص با خودش مرتب درگیره و دنبال یه دلیلی می‌گرده که خودش رو توجیه کنه و راضی کنه که این آدم بهتره، بذار اینو انتخاب کنم. اونجاست که این ویژگی‌های شما به کار میاد. سه تا فاکتور تو استخدام شما خیلی دخیله و نقش داره.

    اولیش تخصص اصلی تونه. طبیعیه دیگه، شما می‌خواید تو یه شرکت استخدام بشید، باید یه تخصصی رو داشته باشید. هر چقدر تو اون مهارت و تبحر بیشتری داشته باشید، سابقه کاری بهتری داشته باشید، خب نقش بزرگی رو ایفا می‌کنه و به استخدام شما خیلی کمک می‌کنه. عامل دوم ویژگی‌ها و توانایی‌های رفتاری و ظاهری شماست. درست حرف زدن، بهتر حرف زدن، اخلاق حرفه‌ای، توانمندی‌های مذاکره خوب، همه این چیزها که خیلی اصرار داریم که با مذاکره میشه خیلی چیزها رو به دست آورد و یاد گرفت و نقش خیلی بزرگی داره، همون ویژگی‌های اخلاقی شماست و خودتون خیلی بهتر از من می‌دونید که چه چیزهایی مهمه.

    حالا بریم سراغ سومین قضیه‌ای که امروز می‌خوایم در موردش صحبت کنیم: توانایی‌ها و ویژگی‌های غیر فنی شما. یا چیزهایی که توی این موقعیت شغلی، الان به تخصص و استخدام شما ربطی نداره ولی در هر صورت توانایی و ویژگی شماست. بذارید چند تا مثال بزنم که بیشتر مشخص بشه.

    برای استخدام یه نفر، مثلاً از بین ۵۰، ۶۰ تا فرم حدوداً ۴ نفر رو انتخاب کرده بودم و واقعاً نمی‌دونستم کدومشون رو نهایی کنم. یکی دو روز کلنجار رفتم، بالاخره دوتا رو به دلایلی حذف کردم و بین دو نفر دیگه واقعاً شک داشتم. هی فرم‌ها رو می‌خوندم، مصاحبه‌هایی که کرده بودم رو تو ذهنم می‌آوردم و تجسم می‌کردم که ببینم کدومشون نقطه قوت بیشتری داره. واقعاً نمی‌دونستم چیکار کنم، نمی‌تونستم تصمیم بگیرم. کارم هم رو زمین مونده بود و نیاز به همکاری داشتم. دو، سه روز فقط درگیر همین انتخاب بودم.

    در نهایت، یه نگاه به فرم‌ها کردم و گفتم خب این خوش‌خط‌تره. یعنی یه همکار خوش‌خط بهتر از یه همکار بدخطه دیگه. دیگه اصلاً هیچ ربطی نداشت به تخصص و به کاری که قرار بود انجام بده. واقعاً هیچ چیز دیگه‌ای پیدا نکردم. گفتم خب در شرایط مساوی یه همکار خوش‌خط بهتره. می‌خوام بگم تا این حد جزئیات همون لیگ فوتبال رو یادتون بیاد که آدم چقدر هی فاکتورهای مهم رو بررسی می‌کنه.

    یه آقایی برای استخدام اومده بود و بین سه، چهار نفر من شک داشتم که کدوم انتخاب کنم. ایشون زیر فرمش نوشته بود که من سه‌شنبه‌ها اگه اشتباه نکنم، یه ساعت یا دو ساعتی شاید زودتر برم چون دانشجوی حقوق هستم و باید به کلاسم برسم. توی اون شرایط برابر و مساوی، حالا ایشون به عنوان یه نقطه ضعف از نظر خودش نوشته بود که آقا من در جریان باش، من این مسئله رو دارم. حالا اگه می‌خوای انتخاب کن، می‌خوای نکن. با این منظور توی فرم استخدام نوشته بود.

    ولی من وقتی گیر کردم و نمی‌تونستم انتخاب کنم، گفتم یه همکاری که حقوق بدونه بهتر از یه همکاری که حقوق ندونه. حالا چه بسا ما یه بار یه جایی سر یه قراردادی به مشکل بخوریم، آدم ازش کمک می‌گیره. آقایی که داری حقوق می‌خونی، نظرتو راجع به این بگو. نه وظیفه‌ش بود، نه اصلاً ربطی به اون پوزیشن استخدامیش داشت. اصلاً هیچ ربطی نداشت. فقط همون یه مورد نظر من رو جلب کرد. دیدم شرایط همه خیلی یکسانه، شاید همین یه روزی یه جایی به دردمون بخوره.

    به عنوان یه خانم منشی که می‌خوای استخدام بشی، یه خانم منشی که انگلیسی بلده بهتر از کسی هستش که بلد نیست. حالا اصلاً شرکت بین‌المللی نیست. اصلاً کار انگلیسی نداره. اصلاً هیچ مورد این‌چنینی نداره. ولی در شرایط کاملاً برابر خب این انگلیسی هم بلده، حالا ضرر که نداره.

    من یه مثال دیگه هم بزنم که بیشتر تو فضا قرار بگیرید و با حالت‌های مختلفش آشنا بشید و بعد بریم سر وقت اینکه چطوری این توانایی‌ها رو جمع‌بندی کنیم و بیان کنیم.

    یه بار آگهی داده بودم واسه یه نیروی خدماتی که توی شرکت باشه. حالا کار داخل شرکت انجام بده یا اگه مثلاً کار بانکی داریم با موتور بره. این نوع استخدام‌ها برای من سخت‌ترین حالت بودن. اول اینکه عزیزانی که میومدن اکثراً بازنشسته بودن. خب ۲۰ سال، ۳۰ سال از من بزرگتر بودن و راستش روم نمی‌شد باهاشون صحبت کنم. چه برسه به مسائل دیگه. بعدش هم این بنده خداها رزومه‌ای نداشتن که مثلاً بخوان برام رزومه بفرستن یا نوشته خاصی بفرستن که از روی اون تصمیم بگیرم.

    توی مصاحبه هم چیز زیادی دستگیر آدم نمی‌شد. حالا غیر از یه سلام و علیک ظاهری و اینا، من چی بگم؟ بگم مثلاً بانک رفتن بلدی؟ خب معلومه بلده، طرف سی سال توی یه سازمان کار کرده، پنج تا بچه داره، ده نوه داره، معلومه این چیزای ساده رو بلده و اصلاً صحبت کردن درباره‌اش درست نیست. ولی یه اتفاق جالبی داشتن این دوستان؛ اینکه قصه زیاد داشتن. به خاطر سن و سالشون و تجربیاتشون و اینکه تمایل به حرف زدن داشتن، این برای من خیلی جذاب بود و از همین راه وارد می‌شدم.

    می‌نشستیم با همدیگه یه چایی می‌خوردیم، یه سیگاری می‌کشیدیم، یه خورده از این ور اون ور صحبت می‌کردیم. من از اوضاع بازار و کار و اینا می‌گفتم، اون از بچه‌هاش گله می‌کرد که نوه‌ام به من سر نمی‌زنه. بعد می‌پرسیدم بچه کجایی، تهرانی؟ این‌جوری، اون‌جوری. سر صحبت باز می‌شد. توی این صحبت‌ها من اون چیزایی که دلم می‌خواست رو استخراج می‌کردم و با روحیات این آدم آشنا می‌شدم. احتمالاً ایشون هم همین کار رو می‌کرد. دیگه با تجربه‌ای که داشت، تشخیص می‌داد محل کارش چه جور جاییه.

    یه آقا ناصری اومد پیش ما، خدا حفظش کنه هر جا که هست، خیلی نازنین بود و برای ما خیلی بزرگی کرد توی شرکت. ما نشستیم و یه ۱۰ دقیقه‌ای صحبت کردیم، گفتیم و خندیدیم، اطلاعات تماسش رو گرفتم. موقع رفتن گفت آقا، اون شوفاژ پشت سرتون چکه می‌کنه. گفتم آره، فرصت نکردم. حالا سر یه فرصتی باید یه دستی بهش بزنم. گفت بابا، فرصت نمی‌خواد که، هر چی عقب‌تر بندازی بدتره. آچار فرانسه داری؟ گفتم بله. آچار گرفت و رفت فوری اون پشت، شیر آب رو بست و باز کرد و یه نمیدونم این ور اون ورش کرد، بست و گفت بفرمایید درست شد.

    خب من با خودم گفتم دیگه چی بهتر از این؟ خوش‌صحبت و خوش‌مشرب که هست، بی‌منت و بی‌ادعا کار می‌کنه، تاسیسات هم بلده، دست به آچاره. حالا من تاسیساتی نمی‌خواستم و شاید در طول سال دوبار، سه بار یه چیزی پیش می‌اومد. ولی خب کمک حالمون بود و همین باعث شد که ما همکاری رو با همدیگه شروع کنیم. یعنی به دلم نشست. علاوه بر اینکه تخصص و مهارتی هم داشت که به کارم می‌اومد، رفتارشم به دلم نشست و با هم کار رو شروع کردیم.

    حالا اگر اون شوفاژ چکه نمی‌کرد، اصلاً فرصتی هم پیش نمی‌اومد که من با این قابلیت ایشون آشنا بشم. ولی خب از این فرصت پیش آمده، شاید نخواست استفاده کنه ها، شایدم همینطوری پیش اومد. ولی در هر حال من با یکی دیگه از ویژگی‌های ایشون آشنا شدم. بخوام جمع‌بندی کنم حرفام رو و یه فرمول مشخصی ازش به دست بیاریم که خوب، اصلاً کجا عنوان کنیم؟ چطوری عنوان کنیم؟ آیا فرصتی پیش میاد یا نه؟ شاید بتونیم یه همچین اتفاقی رو واسش در نظر بگیریم.

    من فکر می‌کنم خیلی بهتره که یه روز، دو روز وقت بذارید و این توانایی‌های جانبی خودتون رو لیست کنید. همه‌مون داریم، همه‌مون یه توانایی‌هایی داریم، یه کارهایی بلدیم، یه ویژگی‌هایی داریم. مثلاً خوش‌مشربیم، شوخ‌طبعیم، استعداد خوبی داریم، زبان‌های خارجه بلدیم، از تاسیسات سررشته داریم و خیلی چیزای دیگه. هر کدوم می‌تونیم یه سری ویژگی‌های مثبت برای خودمون پیدا کنیم و لیستش کنیم. ۵ تا، ۶ تا، ۷ تا، هر چقدر که به نظرتون میاد و این ویژگی‌تون بارزه. کار تیمی دوست دارین؟ نمی‌دونم، به هر شکلی دسته‌بندی کنیم. در سه بخش.


    یک مورد هم در انتها بگم خدمتتون. بعضی از توانایی‌های شما،فقط به عنوان مزیت رقابتی استفاده میشه. یعنی مثلا همون عرض کردم مثلا خوش خطی،مثلا زبان بلد بودن، یا هر چیز دیگه‌ای بعضی هاش میتونه به عنوان یک مزیت محسوب شود که شما رقابت رو برنده بشید.یه بخشش رو می‌تونیم توی رزومه بیاریم. توی پادکست قبلی هم گفتم خدمتتون که رزومه در واقع می‌خواد شخصیت و روحیات شما رو به کارفرما معرفی کنه. پس یکی از جاهای خیلی مناسبش همون رزومه هست که به نحو خلاقانه‌ای این توانایی‌ها رو هم توش بگنجونیم. اونایی که فکر می‌کنید پررنگ‌تره، کاربردی‌تره و احتمالاً به درد شرکتی که می‌خواید بهش مراجعه کنید می‌خوره.

    هرچند که با تخصص اصلیتون فاصله داره، می‌تونید اون‌ها رو لابه‌لای رزومه‌تون به شکل مشخص و درستی، همون‌طور که قبلاً هم توضیح دادیم، بگنجونید و بیارید و هیچ واهمه‌ای هم ازش نداشته باشید که این‌ها بی‌ربط هستن. چه بسا همین‌ها توی رقابتی که می‌خواد بهتون فرصت مصاحبه داده بشه، کمکتون کنه. حالا نه هنوز استخدام، ولی حداقل از بین اون‌ها چند نفر می‌خوان انتخاب بشن که باهاشون مصاحبه بشه. شاید همونجا این‌ها به کارتون بیاد.

    یک بخش دومی رو نگه دارید برای مصاحبه شفاهی که انجام می‌دید. بعضی از این‌ها رو می‌تونید خیلی واضح و راحت بگید: “آقا من این توانایی‌ها رو هم دارم” یا “خانم، من این مسائل رو هم می‌تونم حل و فصل کنم.” حالا علاوه بر کارم شاید این‌ها هم به کار بیاد. هیچ عیبی هم نداره اگه مطرحش کنید. باور کنید که هیچ عیبی نداره.

    و یه بخشش رو هم که از اهمیت کمتری شاید برخوردار باشه رو با رفتارتون نشون بدید. یعنی عنوانش نکنید. اگه می‌خواهید بگید خوش‌خط هستید، خب همون فرم‌تون نشون میده. یا خیلی چیزای دیگه. من مثال‌ها رو در سطحی‌ترین حالت می‌زنم که بشه اینو بستش داد. خیلی با رفتارتون نشون بدید. مثلاً شوخ‌طبعی‌تون رو، مطالعه زیادتون رو، آشنایی با خیلی از مسائلی که شاید بی‌ربط باشه مثل همون حقوق، مثل روانشناسی، مثل جامعه‌شناسی. این‌ها رو هم می‌تونید در خلال صحبتاتون نشون بدید. یعنی واضح عنوانش نکنید.

    بچه‌ها، آدما مثل هم نیستنا. طرز فکرها، نگاه‌ها، اولویت‌ها با همدیگه فرق می‌کنه. لزوماً اگر چیزی از نظر شما کم‌اهمیته، از نظر دیگران شاید خیلی پر اهمیت باشه. من برای شروع همکاری با آقا ناصر به این فکر نمی‌کردم که مثلاً این آدم سر وقت بیاد، سر وقت بره، کار رو دقیق و تمیز انجام بده، خیلی مرتب و منظم باشه. اینا خیلی مهم نبود برام. حالا بالاخره این‌ها قابل حل بود. یه روز هم نیم ساعت دیر می‌اومد، اتفاق خاصی نمی‌افتاد. اتفاق خاص برای من این بود که با یه آدمی که بیست، سی سال از من بزرگتره ارتباط خوبی برقرار کنم، مدیریت مجموعه از دستم در نره. اگر می‌گیم می‌خندیم، شوخی می‌کنیم، بعداً دلیل سواستفاده کسی نباشه. این چیزا برام خیلی بیشتر اهمیت داشت.

    و دنبال یه همچین آدمی می‌گشتم. روحیات این‌چنینی برام خیلی مهم‌تر بود. شاید اون آدم اصلاً برای خودش خیلی هم مهم و عادی بود این مثلاً حسن معاشرت و راحت بودن و اینا، ولی برای من خیلی اهمیت داشت. پس از این اتفاقات هم ساده نگذریم.

    یه نکته دیگه هم بگم. بعضی از توانایی‌هاتون فقط به عنوان مزیت رقابتی استفاده میشه. مثلاً همون خوش‌خطی، زبان بلد بودن یا هر چیز دیگه‌ای. بعضی‌ها می‌تونن به عنوان یه مزیت باشن که شما رو توی رقابت برنده کنن. حالا توی مصاحبه و استخدام، اگه یه مزیتی حتی کوچیک نسبت به کس دیگه‌ای داشته باشی، می‌تونه تاثیر بذاره.

    یه بار با یه آقایی برای استخدام مصاحبه می‌کردم. همه صحبت‌هامون تموم شد، دیگه موقع خداحافظی بود، گفت آقا من قبل از اینکه بیام وارد این شغل شم و به این کار علاقه‌مند بشم، توی بازار فروشگاه کامپیوتر داشتم. سیستم اسمبل می‌کردم و جمع می‌کردم و خرید و فروش می‌کردم و اینا. بالاخره شما هم یه شرکتی دارید، ۱۰-۱۲ تا سیستم داری که اینا ارتقا می‌خوان، تعویض می‌خوان، خراب میشن، نصب نرم‌افزار دارن. اگه کسی ندارید برای این موضوعات، من حاضرم مثلاً دو تومن بیشتر بگیرم و این کارها رو هم براتون انجام بدم.

    من دیدم چقدر عالی! اصلاً چرا خودم به این فکر نکرده بودم؟ هزار تا مشکل داشتیم. زنگ می‌زدم بچه‌ها این کار آماده‌ست؟ نه، سیستم هنگ کرده. نه، ویندوز بالا نمیاد. خب اینجوری کن. آقا بلد نیستیم، انجام ندادیم. خیلی هم استقبال کردم، خیلی هم خوشم اومد. همون موقع هم بهش گفتم بشین راجع به اینم صحبت کنیم، اون اضافه حقوقی هم که می‌خوای بگیری هم به نتیجه برسیم. شما اصلاً به این تخصص احتیاج دارم. این باز دوباره هم باعث شد که اون آدم مزیت رقابتی داشته باشه و هم بابتش طلب حقوق بیشتری کرد. و خیلی منطقی از نظر من بود.

    بله، حقوق یک آدم سوا و کامل و مستقل رو نمی‌گرفت، خیلی کمتر می‌گرفت ولی همون کار رو برای من انجام می‌داد و از نظر من خیلی هم اوکی بود. تشخیص اینکه از کدومش به چه شکلی استفاده کنیم، خب برمی‌گرده به اون شرایطی که شما توش هستین. تو اون شرایط مذاکره و مصاحبه، نوع توانایی‌تون و اون چیزی که براتون بیشتر اهمیت داره.

    یک وقت هست که شما خیلی تمایل دارید توی همین شرکت مشغول به کار شید. این شرکت رو برای خودتون ارزشمند می‌دونید، می‌تونید به عنوان مزیت رقابتی ازش استفاده کنید. یه وقت هست که نوع توانایی‌تون طوریه که ممکنه بابتش طلب حقوق بیشتری هم بکنید، می‌تونید از اون سمت وارد بشید و مطرحش کنید.

    باز هم سعی می‌کنم درباره مذاکره در مصاحبه‌های کاری و استخدامی صحبت کنم. امیدوارم که براتون مفید باشه و براتون آرزوی موفقیت دارم. سلامت باشید و خدانگهدارتون.

    لینک پادکست این موضوع در یوتیوب

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    هجده − هفت =