مذاکره و متقاعد کردن دیگران

مذاکره 25: چگونه با یک رزومه جذاب، استخدام شوید؟

  • رزومه جذاب استخدام – احتمالاً تا حالا خیلی رزومه این طرف اون طرف فرستادی فرم استخدام پر کردی مطالب زیادی و فیلم‌ها و پادکست‌های زیادی هم درباره‌اش گوش کردی. خب اون ۱۰۰ تا رو گوش کردی الان منم اگه چیزی بگم و مثل اونا بگم میشه صد و یکمی و چیزی فکر نکنم به قضیه اضافه کنه.

    آقا من اونی‌ام که رزومتو نگاه می‌کنم بیا این دفعه از زاویه دید من به قضیه نگاه کن. من همونیم که ۱۰۰ تا رزومه و فرم استخدام برام میاد دوتاشو استخدام می‌کنم ۱۰۰ تای دیگه بهم فحش میدن. بیا این بار ببین یک نفر که رزومه ها رو میبینه چه برخوردی باهاش داره. امروز صحبتمون در این باره است.

    سلام بچه‌ها فرشید هستم. زحمت می‌کشید کانال لیدرمارکتر رو گوش میکنید هر روز سعی میکنم یه نکته‌ای راجع به بازاریابی، فروش، روابط اجتماعی، زبان بدن و اینگونه موارد رو در پلی لیست مذاکره براتون قرار بدم.

    مذاکره 25: چگونه با یک رزومه جذاب، استخدام شوید؟

    مذاکره 25: چگونه با یک رزومه جذاب، استخدام شوید؟

    امروز نمیخوام خیلی پرحرفی کنم خیلی سرتونو به درد بیارم. فکر میکنم اگر فقط چند تا مثال درباره اش بزنم کافی باشه. یه سری نکات رو میگم خدمتتون و بعد میرم یک سری مثال‌ها رو میزنم به نظرم به اندازه کافی گویا باشه. فکر کنم دیگه اونقدر خسته‌تون کردم از بس که گفتم که همه زندگی مذاکره است و فروش. شما داری یک بله میفروشی. داری یک حرف رو میفروشی. داری کسی رو متقاعد می‌کنی.

    ارسال رزومه و فرم استخدام که اصلاً اصل جنسه. اصلا ورود به مذاکره است. دریچه مذاکره است. و وقتی که داریم میگیم این دریچه مذاکره است یعنی از فنون مذاکره از تکنیک های فروش از همه اینها میتونی توش استفاده کنی که متاسفانه نمی کنیم.

    اون زمان ما توی روزنامه همشهری آگهی میزدیم ۷ صبح چاپ میشد. از هشت تلفن ها شروع میشد تا سه، چهار روز کلا شرکت مختل بود. من مثلاً ساعت نه و نیم، ده میرسیدم شرکت، می‌دیدم ۱۰،۱۵ نفر تو شرکت نشستن فرم به دست. هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم به هیچ کاری نمیرسیدم و تقریبا سه روز چهار روز، ده روز حتی بسته به اون موقعیت شغلی که میخواستیم استخدام کنیم درگیر استخدام بودیم.

    ایده آل‌ترین حالت برای من چی بود؟ همون روز اول یکی رو پیدا کنم شرایط لازم را داشته باشد و قال قضیه رو بکنم. حالا ۵۰۰ نفر فرم دادن ۵۰ نفر فرم دادن چه فرقی میکنه؟ من اگه تو اون ده تای اول اون چیزی که دلم میخواد رو پیدا کنم خب دیگه چه لزومی داره بقیه شو اصلا مطالعه کنم؟

    به خانم منشی بگم هر کی که تماس گرفت بگو استخدام شد. میدونی یعنی چی؟ یعنی اگه تا الان ۱۰۰ تا رزومه فرستادی ۸۰ تاش اصلا خونده نشده. توی اون فرم‌های استخدام و رزومه هایی که قبل از شما دیده شده اون آدم پیدا شده و دیگه اصلا نیازی نبوده بقیه اش مطالعه بشه.

    من نمیخوام شعاری حرف بزنم. بله مدیر خوب باید همه رو بخونه باید همه رو مطالعه کنه آدم های مختلف رو ببینه. بله منم بلدم ولی دلیلشو بهتون گفتم. چرا من باید وقتم رو و شرکتم رو معطل کنم وقتی که اون شخص مورد نظرمو پیدا کردم؟ چرا دیگه باید ادامش بدم؟ فکر کنم از نظر شما هم منطقی باشه یا لااقل تا حدی منطقی باشه و اون کسانی که واجد شرایط هستند و زودتر مطالعه میشن شانس بیشتری دارن.

    ببینید آگهی میزدم مثلا برای گرافیست،۱۰۰ تا فرم میومد نام، نام خانوادگی، نرم‌افزارهایی که بلدم فتوشاپ،کورل (اون موقع‌ها کورل باب بود) خب بله.

    آگهی میزدم برای تدوینگر. نام، نام خانوادگی، پریمیر، ادیوس، افتر افکت. خب بله.

    آگهی میزدیم انیماتور. نام، نام خانوادگی، مکس، مایا.

    وقتی که من آگهی کردم طراح گرافیک میخوام، مسلمه که تو فتوشاپ بلدی دیگه اصلا غیر از این توقعی نیست اگر بلد نبودی که اصلا اقدام نمی کردی. حالا در کنارش یه چند تا احیانا نمونه کار بفرستی حالا من آیا مطمئن باشم این برای خودته؟ نیست؟ از کجا اومده… بعد روحیاتتو اصلا نمیدونم.

    یعنی من ۱۰۰ تا فرم دستمه همه یه شکل، باید با هر صد تا مصاحبه کنم تا ببینم آیا میتونم از توی اینها کسی را پیدا کنم که به کار شرکت من بیاد یا نه؟ ببینید وقتی که میگیم فروش و مذاکره یعنی فقط تو همین مطالبی که فعلا خودم گذاشتم شما نگاه کنید میتونید از تکنیک شماره یکمون اون چهار ثانیه و هشت ثانیه اساسی استفاده کنیم. میتونی از اون تکنیک گفتار قشنگتری داشته باشیم استفاده کنیم. میتونی از شوخ طبعی استفاده کنی. از خیلی از تکنیک های فروش هم که بعدها خواهیم گفت میتونی استفاده کنی.

    به عنوان مثال مثلا یه مدیر که میاد سر میزش تو اتاقش روی میزش ۱۰ تا ۲۰ تا برگه همینجوری هست تبلیغاتی. یا پروپوزال فرستادن یا رزومه فرستادن یا مثلا درخواست کار فرستادن درخواست تبلیغات فرستادن و این همه رو چون هر روز تکرار میشه همه رو میریزه سطل آشغال. در اون حین که داره میریزه سطل آشغال یه دفعه دستش میخوره به یه پاکتی انگار از همه بزرگتره سنگین تره یه حالت خاصی داره اگر قرار باشه یه دونه رو باز کنه اونو باز میکنه.

    این خودش یه تکنیک فروشیه یه شرکت توی آمریکا که سنگ میفروخت وقتی که نامه ارسال میکرد پروپوزال ارسال میکرد یه قطعه سنگ کوچولو هم توش میذاشت که آقا اینم نمونه کارمونه مهم اون نمونه کاری نبود مهم این بود که اون قطعه سنگه،توی اون پاکت، توی اون جعبه نظر رو جلب میکرد. ما حتی بعدها بهش خواهیم رسید این بهش میگن رشوه تبلیغاتی یعنی یه چیزی بهت میده که تو نظرت جلب میشه و اونو قبل از دیگران بررسی میکنیم.

    خوب همین کارو میشه توی رزومه هم انجام داد. ببینید رزومه باید مال شما باشه یعنی من اونو میخونم با شما آشنا بشم. وگرنه اینو میدونم که یه انیماتور تری دی مکس بلده مایا بلده چیزی از شما دستگیر من نمیشه و شما میشید مثل اون صد تا فرمی که اونجا وجود داره و هر کسی زودتر پیدا کنم دیگه اصلا به مطالعه رزومه شما نمیرسم.

    پس اول باید رزومتون کاملاً اختصاصی و برای شخص شما باشه روحیات شما رو نشون بده نه مشخصات یک انیماتور. شمای انیماتور شمای گرافیست شمای اتوکد کار شمای ویراستار… و دوم باید تا اونجا که ممکنه سریعتر و بیشتر دیده بشه. نظر من رو جلب کنه که من اول اونو ببینمش حالا به هر شکلی که اون تکنیک های فروش اینجاها به کار میاد هم زودتر میتونید دیده بشین هم وقتی که من دارم مطالعه اش میکنم با مذاکره که با هم انجام دادین تمایل داشته باشم زودتر با شما صحبت کنم.

    ببینید همه اونهایی که بلدید و خوندید و مطالعه کردید درسته ها. آره شما باید یه بیوگرافی از خودتون داشته باشین رزومه کاری‌تون داشته باشید سوابق کاری‌تون داشته باشید نرم افزارها و مهارت هایی که بهش تسلط دارید داشته باشید همه اینها درسته و جای خودش.

    ولی در کنار اینها و حتی مهمتر از اینها، قالب بر اینها شما باید خودتون رو معرفی کنید. شخصیت خودتون رو معرفی کنید. و مذاکره را با من با همون فرم استخدامتون و همون رزومه‌تون شروع کنید که منِ نوعی رغبت کنم این مذاکره را با شما ادامش بدم و به یه نتیجه برد برد باهم برسیم.

    توی پادکست قبلی که درباره میزان حقوق صحبت میکردیم اولش گفتم خدمتتون این مصاحبه ها اینقدر برای من جذاب بود و اینقدر آدم های خلاق و منحصر به فرد توشون میدیدم که ته نداشت واقعا انتها نداشت و برای من درس زندگی بود.

    میخوام یکی،دوتا مثال یا شایدم فکر کنم سه تا مثال درباره رزومه هایی که خیلی من هنوز هم یادم مونده بعد از واقعا سال ها براتون بزنم. که بتونید بهتر منظورم متوجه بشید. ما آگهی داده بودیم برای یک سناریست، یه فیلمنامه نویس استخدام کنیم که یه ذره تفاوت کنه یه خورده تغییر کنیم برای کارهای تیزرمون حالا تیتراژمون از این حرفا خوب متقاضی خیلی نبود طبیعتا.

    Job interview resume رزومه مصاحبه استخدام

    مثلا روزی چهارتا پنج تا فرم میومد رزومه میفرستادن فرم پر میکردند و میرفتند منم که هر روز صبح میومدم مثلا سه، چهار تا فرم اضافه شده. میگفتم خوب بذار به کارام برسم اینا رو میذاشتم روی کارتکس که جمع شد مثلا شد ۲۰ تا ۳۰ تا بشینم یه روز همه را مطالعه کنم. یه روز اومدم دیدم روی این پنج شش تا کاغذ همه هم A4 بود دیگه طبق معمول، یک کاغذ مقوایی رنگی است با ابعاد بلندتر مثلا یک و نیم برابر کاغذ A4 بعد دورش دو طرفش مثل این فیلم های آپارات سوراخ سوراخ بود مربع بریده بودند و مشخص بود قشنگ با دست درآوردند یعنی یکی یکی دوستمون نشسته بود با دست در آورده بود.

    اولش با خودم فکر کردم چه کار سختی؟ ولی بعد با خودم فکر کردم خب در سال فوقش میخواد 3-4 تا رزومه بفرسته دیگه هر روز که رزومه نمی‌فرسته. دیگه در سال هم سه تا کاغذ اینطوری درست کردن کار خیلی سختی نیست.

    ولی نکته جذابش وقتی بود که کاغذو کشیدم بیرون یعنی نظر منو جلب کرد. این خودش شروع خیلی خوبی برای مذاکره و جلب توجه بود. کشیدم بیرون اولین چیزی که به چشمم خورد عکس یه نوزاد بود. کنارش شروع کردم به خوندن دیدم اینطوری نوشته تاریخ فلان، نمای داخلی، بیمارستان فلان در شیراز و بعد شروع کرده بود مادرم روی تخت بیمارستانه قراره که منو به دنیا بیاره اینطوری اونطوری… شروع کرده بود یه سناریو و یک داستان رو قشنگ نوشته بود از زندگی خودش.

    غیر از اون هفت،هشت ده خط اولش که حالا تاریخ تولد و این چیزاشو معرفی کرده بود. دیگه رفت تو بحث کاری که من از بچگی به سینما علاقه داشتم اینطوری شده اونطوری شده اولین مطلبم اینجا چاپ شده. یعنی من اینو می‌خوندم اصلا یادم رفته بود که این رزومه استخدامیه هی میخواستم ببینم بعدش چی میشه؟ الان چی میشه؟ بعد عکس های خیلی جذاب توش استفاده کرده بود از خودش از دوران دبستانش از دوران دانشگاهش از محل کار قبلیش.

    یعنی اینو مثل یک کتاب چهار صفحه بود فکر کنم، ۴ یا ۵ صفحه مثل یک کتاب من خوندمش، هم خود این آدمو شناختم هم کارشو دیدم چون قشنگ عین فیلمنامه نوشته بود. قشنگ همه رو مثل یک فیلم نامه مرتب منظم و همه چیز رو به من رسانده بود، در قالب یک آدم خیلی خلاق.

    خوب من که میخوام تیزر بسازم غیر از سناریست، غیر از یک آدم خلاق، غیر از یک نویسنده، غیر از یک آدم توانمند در نمایش و نشون دادن خودش و تبلیغات من دیگه به کی نیاز دارم؟ به چی نیاز دارم؟ فکر میکنید من با این آدم میشینم سر مثلا ۵۰۰ هزار تومان حقوق چونه بزنم یا مثلا وقت خودمو تلف کنم با ۵۰ نفر دیگه مصاحبه کنم؟

    فکر کنم مثلا من یازده تصمیم گرفتم و ایشون ساعت یک و نیم میزشم مشخص شده بود تو شرکت ما نشسته بود داشت کارشو میکرد. یعنی دو ساعت هم واقعا نشد و بیست سی نفر دیگه که به من فحش میدادند اضافه شدند :))

    چون من اصلا نیازی نداشتم وقت بزارم بقیه فرم ها رو بخونم واقعا دیگه چرا باید این کارو بکنم؟ تو این وقت تنگ تو این همه کار تو این همه مشغله بعد تازه بخونم خب کی رو پیدا میکنم من اون کسی که میخوام پیدا کردم دیگه. چرا باید دوباره بخونم و با دیگران هم آشنا بشم همینطوری؟

    آگهی کرده بودیم برای یک طراح دستی که یک نفر بیاد کارهای انیمیشن ما رو، استوری بردهاش را تنظیم کند. حالا نمیخوام خیلی هم از اصطلاحات استفاده کنم.

    یه خانمی اومد گفت من رزومه هم دارم، خونه دارم ولی الان تو مسیر بود الانم مشغول کار هستم جایی. دو روز در هفته میرم جایی کارای گرافیکشونو انجام میدم می‌خوام دو روز سه روزم بیام و با انیمیشن آشنا بشم. کار دستیم خوبه حالا نمونه‌هاشو واستون میارم و این حرفا ولی اومدم هم فرم رو بگیرم هم ببینم که آیا مثلا من میتونم سه روز در هفته چهار روز در هفته نهایتا بیام اینجا فول تایم نباشم. گفتیم خب بفرمایید این فرم حالا شما اطلاعاتتو بیار مصاحبه می‌کنیم شایدم بشه این کارو کرد.

    فردا صبح اومدم دیدم این خانم نشسته چهار،پنج تا بچه‌ها هم دورش جمع شدن غش غش خنده و نمیدونم شوخی و یعنی در واقع اون باز داشت توانایی‌های خودشو در واقع نشون میداد یه جورایی حالا اونم به شیوه خودش به نوع خودش در واقع داشت خودش رو معرفی میکرد. داشت روحیات خودشو معرفی میکرد به من.

    رفتم تو اتاق و یه چند دقیقه‌ای گذشت و خانم منشی با یه خنده ای و با یه حال خوبی اومد تو اتاق گفت این رزومه ایشون نگاه کنید و اینها. گفتم باشه نگاه میکنم. گفت خودش نشسته نگاه کنید دیگه… یعنی این پالس هم فرستاد که بچه ها دوست دارن که اینجا باشه.

    یه پوشه بود بازش کردم و صفحه اول خودشو معرفی کرده بود نام و نام خانوادگی و بعضی از این اطلاعاتی که خب چه کارهایی انجام داده ظاهرا مثلا تصویرگری کودک توش بود یه چند تا کار اینطوری توش بود و جالب بود که نوشته بود با خودکار. یعنی پرینت و چاپ و اینها نبود باز یه جورایی اون خوش خط بودن خودش رو به من نشون داده بود.

    بعد ورق زدم دیدم عه این کاریکاتور خودشه. خودشو کشیده بود که پریده بالا بعد یه دونه از این بالون ها که میکشن طرف مثلا داره صحبت میکنه توش نوشته بود من کار میخوام. خوب ما هم یه خنده کردیم و خوشمون اومد قشنگ هم بود، هم واقعا کار دستش قشنگ بود هم از ایده و شوخیش خوشم اومد.

    ورق زدم دوباره یه توضیحاتی داده بود که مثلا سال فلان من این کار را انجام دادم این کار از من چاپ شده در کار گرافیک و اینها تبحر لازم رادارم طراحی دستیم خوبه به انیمیشن علاقه‌مندم میخوام از یه جایی شروع کنم نمیدونم از کجا شروع کنم و اینها در واقع حالا شما منو راهنمایی کن و بگو آیا اصلا این کار به درد میخوره یا نه و اینها… با همون یه لحن خیلی صادقانه و شفاف و همچنان هم با دست خط.

    ورق زدم دیدم عه منو کشیده پشت میز نشستم عصبانی اخمام تو هم احتمالا سیگار هم دیروز دیده رو میزمه یه سیگار هم دستم داده بود و بعد دوباره یه دونه از اون بالون ها بالا سرم کشیده بود که من دارم میگم که نفر بعدی :))

    خب شما جای من روحیات و توانایی خودشو که به من نشون داده بود اصلا کاری نداریم که خوبه بده درسته غلطه‌ها… باب مذاکره رو باز کرده بود.

    من قراره که با ایشان چند جلسه مصاحبه کنم تا بشناسمش. ایشون داشت خیلی سریع‌تر خودشو به من معرفی میکرد حالا خوبه یا بده هرچی که هست توانایی طراحی دستیشو که داشتم میدیدم خب خیلی قشنگ خیلی شبیه که من خیلی با سرعت تشخیص دادم که این خودشه و اونم که منم. سرعت عملشو که نشون داده بود توی نصف روز اینو آماده کرده بود تجسم ذهنی و خلاقیت ذهنیشو که نشون داده بود. منو ده دقیقه دیده بود و این تصویر رو به ذهنش سپرده بود تا بتونه کاریکاتورشو بکشه. شوخ طبعی شو که نشون داده بود که خوب تو انیمیشن طنازی و این بازی کردن با این کلمات و اینها خیلی موثره.

    بزرگترین نقطه ضعفش این بود که نرم‌افزار بلد نبود و تسلط نداشت به نرم افزارهای مخصوص این کار. که خوب چون باب مذاکره رو باز کرده بود و تعامل کرده بودیم با همدیگه فقط به یک فرم خالی بسنده نکرده بود یا یک رزومه خیلی معمولی، باهم دیگه صحبت کردیم. من بهش گفتم خانم من نمیتونم شما را استخدام کنم به دلیل اینکه حالا باید یک نفر هم استخدام کنم که نرم افزار بلد باشد. از طرفی هم دلم نمیخواد شما را از دست بدم چون دارم میبینم که میتونی برای من سودمند باشی، کارآمد باشی اصلا یه سبک جدیدی رو وارد شرکت من بکنی.

    شما هم که چند روز نیمه وقت میخوای بیای، یه حقوق حداقلی تعیین کنیم که شما وارد این موضوع و این بحث بشید. من هم این توان را داشته باشم که کسی دیگری رو استخدام کنم که کارهای نرم افزاری را انجام بده تا یه کمی بریم جلوتر و حالا شما خودت هم به نرم افزار مسلط بشی و بعد بتونیم بالاخره رشدی که تو کار میبینیم همه مون شامل حالش بشیم. با یه خورده چانه زنی و اینور و اون ور اتفاقش افتاد و تونستیم همکاری کنیم پاره وقت و فکر میکنم که برای همدیگه دوستان خوبی بودیم.

    یه آقایی هم برای کار سئو رزومه فرستاده بود خیلی از نظر من جذاب بود. توی یک برگ A4 خودشو معرفی کرده بود همون مثل همه رزومه های دیگه با این تفاوت که قشنگ روی کاغذ سئو کرده بود. یعنی مثلا بالا تایتل رو داده بود از نمیدونم هدرها جای مناسب استفاده کرده بود. اون بالا منو گذاشته بود منو رو رنگش را آبی کرده بود انگار که لینک داره تا الی آخر. یعنی همه موارد سئو یک محتوا را توش رعایت کرده بود با ریزه کاری‌هاش که حالا من دیگه توضیح نمیدم که حوصلتون سر بره.

    بعد همراه این یه کاغذ A5 هم بود عینا همونو تو کاغذ آورده بود که یعنی این رسپانسیوه تو موبایل هم خوب نمایش داده میشه. خیلی خوشم اومد از کارش اونم توی بچه های سئوکار که خوب خیلی نمیتونن تو رزومه خلاقیت نشون بدن و جز توضیحات چیزی ندارند اون رزومه هم خیلی برای من جذاب بود. و دیگه اینا همشون میبینید سال های سال، شاید بعضی هاشون ۱۶،۱۷ ساله که هنوز یاد من مونده تو ذهن من مونده.

    حالا که دارم خاطره تعریف میکنم یکی دیگه هم بگم این هیچ ربطی به رزومه و اینها نداره ولی بخندیم. داشتم فرم استخدام یه خانمی رو نگاه میکردم سرم پایین بود داشتم مطالعه میکردم. یه دفعه گفت تو چقدر خوشگلی:))

    من یک دفعه انگار برق گرفته باشدم خیلی با ترس و لرز سرمو یواش یواش آوردم بالا گفتم ببخشین؟ گفت ای وای خاک بر سرم کنن آقا من با این تابلو رو دیوار بودم.من معذرت می‌خوام من عادت دارم با همه چی صحبت می‌کنم اینم موند تو ذهن من خاطره قشنگی بود می‌خوام بگم حتی ایشونم تو اون چند دقیقه روحیه خودشونو نشون داد.

    و گفتم براتون دیگه آدم تو این استخدام‌ها و تو این مصاحبه ها واقعا آدم های منحصر به فرد و جالب و جذاب و خلاقی رو میبینه که دلشم می‌خواد با همشون واقعا کار کنه ولی خب حالا لااقل برای من اینطوریه که اینقدر توانایی های آدم محدوده که شرمنده خیلی ها بشه. آقا از جسارت و خلاقیت نترسین میخوای صد تا رزومه بفرستی هیچکدومش خونده نشه دیگه. ده تا بفرست بزار نه تاشون مسخرت کنن بهت بخندن شوخی کنن باهات ولی یکیشونم استخدامت کنه.

    رزومتونو مخصوص خودتون،منحصر به فرد خودتون طراحی کنید. هرچقدرم که زحمت داشته باشه عیبی نداره اگر کاغذی یک شکل، اگر ایمیل یک شکل. به هر شکلی که میخواید ارائه اش کنید نهایت خلاقیت توش به کار ببرید رزومه شما فقط باید یک دونه باشه منحصر به فرد باشه چون شما فقط یک دونه اید و منحصر به فرد.

    این نکته را خدمتتون بگم بچه‌ها این عذرخواهی هم کنم ازتون که من آدم متن بنویسم دو،سه بار بخونم تمرین کنم پادکست ضبط کنم نیستم من میکروفونو روشن می‌کنم و حرف میزنم. اینو لطفا به حساب بی احترامی نذارین به حساب اینکه شما هم مثل دوستان من هستید فقط بزارید. اینکه میخوام تعداد مطالب بیشتری براتون بذارم نمی‌خوام درگیر این بحث های ویرایش آنچنانی و ادیت و این حرفا باشم. بازم عذرخواهی میکنم مواظب خودتون باشین خدانگهدارتون.

    لینک پادکست این موضوع در یوتیوب

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    شش − یک =