مذاکره و متقاعد کردن دیگران

خبر بد خبر خوب به مشتری حس خوش شانسی و برنده شدن بدهید – مذاکره 22

  • سلام بچه‌ها وقتتون بخیر باشه. من امروز متاسفانه فرصت نکردم پادکست جدیدی براتون ضبط کنم. اما یکی از پادکست‌های قدیمیم و براتون اینجا قرار میدم که اونو گوش کنید.

    بله، موضوع امروزمون همینه یه خبر بد یه خبر خوب. قبل از اینکه براتون مثال بزنم و بگم که چقدر این تکنیک جواب میده و فروشتون واقعا چند برابر میکنه و خودتون هم بارها در دامش افتادین، یه تشکر کنم ازتون بابت همه محبت هاتون،بابت همه لطف های که به من دارین. اینجا تو شبکه های اجتماعی خیلی ازتون ممنونم خیلی بهم انرژی میده دل گرمم میکنه.

    عرض کنم خدمتتون که یکی از تکنیک های پرکاربرد و تقریبا همیشه جواب ده در فروش،در متقاعد کردن یه جورایی شر مشتری رو وا کردن همین اتفاقه. خبر بد خبر خوب به مشتری حس خوش شانسی و برنده شدن بدهید

    خبر بد خبر خوب به مشتری حس خوش شانسی و برنده شدن بدهید - مذاکره 22

    خبر بد خبر خوب به مشتری حس خوش شانسی و برنده شدن بدهید – مذاکره 22

    طرف میره توی مغازه پنج تا کفش میریزه بیرون، ده تا کفشو میریزه بیرون. هی میگه آقا این شماره رو بیار یه دونه کوچیکه، یه دونه بزرگه اون رنگی نداری، این رنگیشو نداری. تا یه دونه رو تقریبا انگار که چشمش گرفته ولی فروشنده میدونه که این ۲۰ تای قبلی هم کفش های خوبی بود و این انتخاب نمیکرد.

    میگه که این بدک نیست اینو یه شماره 42 به من بدین فروشنده میگه ۴۲ تموم کردیم ۴۲ نداریم. اما بزارید من بالا رو یه نگاه کنم شاید یه دونه از قدیم مونده باشه شانس بیارید از قدیم مونده باشه. حالا بالا ۵۰ تا داره‌ها از همین شماره داره… بعد میره بالا طبقه بالا،جعبه ها رو اینور اونور میکنه بعد از اون بالا هم یه بار داد میزنه مطمئنین ۴۱ به پاتون نمیخوره؟ شما میگید نه …42 نبود؟

    باز دوباره یه دو،سه دقیقه معطل میکنه. بعد میگه آها شانستون گفت یه دونه پیدا کردم. دیگه شما نه چونه میزنی نه تخفیف میگیری نه هیچی بلافاصله هم کارت میکشی. تمام اون لحظاتی که میگشته ته دل میگین خدا کنه یه دونه پیدا کنه کاش باشه این خیلی قشنگه ها حیفه اگه نباشه. و وقتی که اون به شما این خبر خوب رو میده که بله یه دونه پیدا کردم شما احساس برنده شدن و خوشبختی بهت دست میده و بلافاصله پرداختش میکنی.

    یک ماه با خودت فکر کردی که بچه‌مو این مدرسه ثبت نام کنم آخه خیلی گرون میگیره شهریه اش خیلی بالاست. چیکار کنم ببرم نبرم؟ شاید جای دیگه پیدا کنم. بلاخره دل میزنی به دریا میگی میرم بلکه تونستم یک تخفیفی هم بتونم بگیرم دیگه.

    میری اونجا آقای مدیر یه نگاهی به خودت می‌کنه یه نگاهی به بچه می‌کنه، کارنامه رو یه نگاه میکنه میگه معدلشم که شده ۱۷ و نیم باید ببخشید ما زیر ۱۸ ثبت نام نمی‌کنیم. بعد یه نگاه می‌کنیی به بچت می‌بینی آخ آخ بچه هم الان دپرس شده دو،سه روزم مونده به مدرسه ها. بعد میگه که ولی به نظر پسر خوبی میاد اگه قول بده درس‌هاش رو خوب بخونه انضباطش خوب باشه و اینها حالا من یک نفر رو دیگه ثبت نامش میکنم دیگه.

    دیگه شما اصلا تخفیف و چونه زدن و همه چیز یادت میره. بلافاصله چکشو میکشی کاراش میکنی خوشحال،خندون پسرم درس بخونی ببین آقای مدیر چقدر سخت قبولت کرد. امسال خوب درس بخونی ها پسر خوبی باشیا. تازه بدهکارم به مدرسه میشی. فرمول ناجوانمردانه اش اینطوریه… یه چیز خیلی عادی و ازش یه خبر بد میسازی. بعد یکم مکث میکنی قشنگ اون خبر بده بشینه به مشتری.، بعد یه امایی ،ولی، البته ای،حالا ببینم میشه ای وسطش میاری.

    باز یه مقدار مکث میکنی که اون مشتری فکر کنه که حالا ببینه چی؟ اما چی؟ ولی چی؟ و بعد یه خبر خوب میدی. شاید بازم بتونم براتون پیدا کنم فکر کنم بتونم یه کاری براتون کنم. این حالا خرید قبلیمونه بهتون یه کمی ارزونتر با تخفیف میدم. حالا تا دیشب التماس میکردی که اونو بفروشی ولی امروز صبح از این تکنیک استفاده میکنی و مثال درباره اش خیلی میشه زد.

    خودتون هم بارها براتون حتما پیش آمده خیلی ها رو این تکنیک پیاده کردند این تکنیک رو از من نشنیده بگیرید. ولی حتی در روابط و خانواده و دوست و آشنا و اینها هم گاهی میتونید استفاده کنید و بهره‌‌شو ببرید. مقدمه را هم گوش کنید. مرسی منو همراهی میکنید مراقب خودتون باشید و خدا نگهدارتون.

    لینک پادکست این موضوع در یوتیوب

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    چهار × دو =