چرا تبلیغات من كار نمیكند؟!
در دفتر یا مغازه خود نشستهاید، به صورتحساب هزینهها نگاه میكنید. سكوت، تمام فضا را فراگرفته. منتظر زنگ تلفن یا ورود مشتری جهت فروش كالا یا ارائه خدمت به وی هستید. ولی خبری نمیشود.
سختی این لحظات زمانی شدت میگیرد كه به یاد كرایه مكان، بدهكاریها و سرمایهای كه برای خرید كالا یا تولید آن صرف كردهاید میافتید و باعث میشود كه فشار عصبی زیادی بر شما وارد شود. در این لحظات بهترین كاری كه به ذهنتان میرسد تبلیغ كردن است…
با هزار امید، برای اینكه بتوانید به كسب و كارتان رونقی ببخشید، مبلغی را پیشبینی كرده و به سراغ یك آژانس تبلیغاتی میروید تا سفارش تهیه بروشور، كاتالوگ یا یك تیزر تلویزیونی 30 ثانیهای را بدهید. هرچند از پرداخت چنین مبلغی راضی نیستید؛ ولی با این فكر كه این عمل مشتریان را به سمت من سرازیر میكند به خود آرامش میدهید. این عملی است كه شما به عنوان تولید كننده یا فروشنده حتما آنرا تجربه كردهاید. سپس دوباره به محل كار خود بازمیگردید و منتظر میمانید تا مشتریها پاشنه در را ازجا درآورند! ولی باز هم خبری نمیشود! با خود میگویید، پس چه شد؟ آن همه هزینهای كه من كردم كجا رفت؟ در این مواقع افراد دوگونه عكسالعمل نشان میدهند. برخی تصمیم میگیرند دور تبلیغات را خط كشیده و دیگر به سراغ آن نروند. طبیعتا آنها حق را به خود داده و میگویند چرا باید هزینهای بیدلیل كرده و نتیجهای نگیرند. برخی دیگر هم با این توجیه كه تبلیغات ما باعث شناخته شدن ناممان در بین مردم شده، به خود آرامش داده و باز به همان تبلیغات كم اثر خود ادامه میدهند. هر دو گروه اشتباه میكنند. گروه اول به دلیل اینكه خود را از مسیر شناخته شدن كنار كشیده و گروه دوم به این دلیل كه تنها قانون دنیای تبلیغات را فراموش كردهاند: «تبلیغات باید سبب فروش شود. تبلیغات دلیل قابل ذكر دیگری ندارد. (رایموند رابیكم)»
اما چرا تبلیغات ما نتیجهای در بر ندارد؟ دلایل آن كاملا روشن است. در كشور ما به دلیل رقابتی نبودن صنعت و دولتی بودن اكثر بنگاههای اقتصادی، علم بازاریابی و تبلیغات روند رشد بسیار كندی داشته و باعث شده كه شركتها تبلیغات را تنها در فروش اولیه ببینند.(1) نهادهای دولتی كسری بودجه خود را به راحتی از دولت دریافت میكنند و برخی تولیدكنندگان عمده نیز با حمایت تعرفههای گمركی و در غیاب كالاهای مرغوب خارجی سهم خود را از بازار محفوظ دانسته و لذا خود را بی نیاز از صرف هزینهای برای تبلیغات مییابند. تنها در چند نمونه مانند صنعت شویندهها شركتهایی را میبینیم كه خود را ملزم به سرمایهگذاری برای تبلیغات مییابند. دلیل دیگر این است كه بنگاههای اقتصادی به تبلیغات نه به عنوان یك علم بلكه بیشتر به عنوان یك هنر مینگرند. شاید برایتان پیش آمده كه به سراغ یك كانون تبلیغاتی رفته و سفارش تهیه گزینه تبلیغاتی خاصی را دادهاید. در این كانونها، افراد به خاطر آشنایی با گرافیك اقدام به تهیه موارد تبلیغاتی میكنند و صد البته فقط روی جنبه هنری آن تمركز دارند. اهرمهای جذب مشتری بیشتر كانونها، فقط قیمت و زیبایی كار است. ولی طراحی یك بروشور فروش ساده، با نوشتن آن خیلی فرق دارد. در چنین مواقعی دستاندركاران تبلیغات، عمل خود را اینگونه توجیه میكنند كه زیبایی موجب ماندگاری نام در ذهن فرد شده و همین ماندگاری او را به سمت خرید كالا سوق میدهد. ولی این تمام ماجرا نیست. این فرض كه اگر مصرف كننده با نام شما آشنا باشد، قلب و كیف پولش هم این نام را دنبال خواهد كرد فرض درستی نیست. زیبایی هنری جزئی از كار است كه فقط آن را بیشتر در معرض دید قرار میدهد؛ ولی لزوما منجر به فروش نمیشود. تبلیغات زمانی كارساز است كه به صورت آمیزهای از علم و هنر مورد استفاده قرار گیرد. خوشبختانه با آغاز روند خصوصی سازی در كشور، در آینده نزدیك نیاز به این علم بیشتر احساس خواهد شد. امیدوارم شما هم به عنوان یكی از صاحبان صنایع یا فروشندگان خوشفكر كشور، به سمت علمی كردن استراتژیهای تبلیغاتی خود پیش رفته و از هدر رفتن پولهای باارزشتان جلوگیری كنید. با بخاطر سپردن این نكته كه قرار دادن نام شركتتان در مجله و تلویزیون ضامن موفقیتتان نخواهد بود و باید برای هر ریالی كه خرج میكنید، انتظار بازگشت داشته باشید. نكته مهم این است: هدف از تبلیغات سروصدا برپا كردن نیست. هدف آن فروش است. این بیشتر یك علم است تا هنر. اگر پولی را كه صرف بازاریابی میكنید، به شما باز نگردد، با دردسر بزرگی مواجه میشوید.
اما علم تبلیغات چیست؟
بهترین تعریفی كه من برای تبلیغات شنیدهام این است: ((تبلیغات همه چیز را در بر میگیرد. تمام كارهایی كه انجام میدهید یا نمیدهید.(سرجیو زایمن))) و تنها یك هدف دارد: ((فروش كالای بیشتر، با قیمت بیشتر، به تعداد بیشتری از افراد (سرجیو زایمن))) ولی این چطور ممكن است؟ برای موفقیت در یك كار اصول زیادی هست كه باید رعایت شوند. اصولی كه نادیده گرفتن هر یك از آنها ممكن است در روند فروش تاثیر منفی داشته باشد. تبلیغات شامل تمام موارد زیر میشود: نام تجاری، بستهبندی، احساسی كه كالا به مشتری میدهد، ویژگی خاص آن كالا، نحوه رفتار با مشتری، نحوه رفتار با كاركنان، شهرت، حمایت مالی، سخنگو، نحوه صحبت منشیتان با تلفن، گزینه تبلیغاتی، مطالبی كه در تبلیغاتتان میگویید، كارهایی كه باید انجام دهید؛ ولی نمیدهید و موارد بسیاری دیگر.
ما نام هر یك از این موارد را ارزش میگذاریم. ارزش چیزی است كه مشتری را به سمت خرید كالا یا خدمت سوق میدهد. پولی كه مشتری پرداخت میكند، در قبال همین ارزشهاست و انتظار دارد پولش به هدر نرود. ولی هیچ یك از این ارزشها به تنهایی كافی نیست. مشتریان كنونی بسیار بهانهگیر و بیاعتماد شدهاند. آنها دیگر به یك نام وفادار نمیمانند و با كوچكترین اشتباه به سراغ نام دیگری میروند. بدون توجه به ارزشهای ذكر شده، تبلیغات تاثیر خود را از دست میدهد و مردم حرف تبلیغاتچیها را باور نمیكنند. بنابراین، در یك بازار رقابتی، اكتفا كردن به یك بروشور ساده یا یك تیزر تلویزیونی، تنها دور ریختن پول است. شما نمیتوانید فقط به یك ارزش متكی باشید. در چنین بازاری، كسی موفقتر است كه در قبال پولی كه از مشتری دریافت میكند، ارزش بیشتری را به او ارائه دهد. مشتری برای خرید یك كالا هزینههای زیادی میپردازد. بجز هزینه مالی كه در آخر كار پرداخت میشود، او هزینه احساس نیاز، هزینه تحقیق در مورد كالا، هزینه روانی برای سپری كردن این دوره و هزینههای دیگری را نیز میپردازد. پس انتظار دارد كه با صرف این هزینهها، بیشترین عایدی نصیبش شود. در نتیجه به دنبال كالایی میرود كه ارزش بیشتری را به او برساند. حال متوجه سوالی كه در آغاز مطرح شد، میشوید. اینكه چرا تبلیغات ما تاثیر گذار نیست؟ چون ما در تبلیغاتمان هیچ ارزشی را به مشتری عرضه نمیكنیم. هیچگاه یك اسم منجر به فروش نمیشود. مشتری دنبال چیزی میرود كه بیشترین ارزش را نصیبش كند. اگر به مردم نگویید كه چكار میكنید؟ چرا میكنید؟ و چرا آنها باید محصول شما را بخرند؟ آنها شما را نادیده خواهند گرفت. شما باید مدام به این كار ادامه دهید. مردم زود فراموش میكنند. روند تبلیغات شما هرگز نباید قطع شود. پیش از ادامه بحث ذكر دو نكته در اینجا ضروری است: اول اینكه مشتریان متفاوت، ارزشهای متفاوتی را طلب میكنند و شما به عنوان یك سازمان نمیتوانید تمامی ارزشها را یكجا و به بهترین نحو ارائه دهید. دلیل آن هم هزینه اجرای آن است، شاید مشتری شما به ارزش خاصی اهمیت ندهد، بنابراین هزینه كردن برای آن مقرون به صرفه نیست. پس باید دایره ارزشها را به مشتریان منتخب خود محدود كنید. در نتیجه برای شروع تبلیغات بایستی استراتژی تبلیغاتی مخصوص و مناسب با موضوع را طراحی نمایید كه این مستلزم تحقیقات بازاریابی و شناخت مشتریان است. نكته دوم در ارتقای ارزشها است. اگر اكنون یك برنامه بازاریابی برای خود تدارك دیدهاید، باید در طول زمان آن را بهتر و بهتر كنید. یعنی به مرور، ارزشهای بیشتر و بهتری به مشتری ارائه دهید. برای طراحی یك استراتژی موفق مبتنی بر ارزشها، ابتدا میبایست نسبت به ارزشهای موردنظر اشراف داشت. با توجه به ناکافی بودن فضا، متاسفانه قادر به توضیح تمامی آنها نخواهیم بود و فقط به بررسی اجمالی نحوه حضور مهمترین ارزش، یعنی خود کالا یا خدمت، در تبلیغات چاپی و رسانهای میپردازیم.
ارزشهای كالا یا كالای ارزشمند بسته به نوع كالا یا خدمتی كه ارائه میدهید، راهكار تبلیغاتی شما نیز متفاوت خواهد بود. در معرفی كالای خود باید از چند چیز اطلاعات كامل دردست داشته باشید: 1 – مشتری من كیست؟ 2 – ویژگیهای كالای من كدامند؟ 3 – مزیتهای (ارزشهای) كالای من كدامند؟ 4 – مزیت متمایز كالا و خدمت من كدام است؟ و به طور كلی اصلا چرا كسی باید كالای مرا بخرد، ولی كالای رقیبم را نه؟ در اینجا به نحوه نوشتن تبلیغات نمیپردازیم. چون این، كار مشكلی است كه تخصصی خاص را طلبیده و تابع قوانین زیادی است كه در حیطه فعالیت نویسندگان تبلیغات قرار میگیرد. در اینجا تنها به سه نكته خواهیم پرداخت كه شما به عنوان مدیر یا فروشنده باید نسبت به آنها وسواس بیشتری خرج دهید. اینكار باعث میشود ارزیابی بهتری از یك تبلیغ موثر داشته باشید. 1 – مشتری خود را بشناسید: كلیدی برای موفقیت در فروش هر كالا یا خدمتی، مشتریان خاص خود را دارد. مشتریان شما یا عموم جامعهاند یا قشر خاصی از آن. شاید هم آنرا به چند قشر از جامعه میفروشید. ولی چیزی كه حایز اهمیت است این است كه به مخاطب خود چه بگویید و چگونه بگویید؟ به راستی مشتری شما كیست؟ از چه راهی میتوان با او بهتر ارتباط برقرار كرد؟ آیا به واسطه شغلش روزنامه زیاد میخواند یا مشترك مجله تخصصی خاصی است؟ آیا تلویزیون زیاد نگاه میكند؟ و… . اولین قدم پی بردن به همین نكته است كه مشتری شما به چه روشی برای كسب اطلاع در شغلش علاقهمند است؟ اگر مهندس باشد احتمالا مشترك مجله مهندسی خاصی است. اگر آشپز باشد شاید برنامههای آشپزی تلویزیون را دنبال میكند. اگر خانهدار است شاید به مجلههای خانوادگی علاقه زیادی دارد. اگر هم مشتری شما جزو هیچ قشر خاصی نیست و هر كسی میتواند مخاطب شما قرار گیرد و كالای شما را طلب كند، از چه راهی میتوان به او نزدیك شد؟ این اولین قدم است. شناخت روشهای ارتباط با خریدار. اینكار با هدفمند كردن تبلیغاتتان، باعث میشود تا تبلیغی را كه برایش پول صرف كردهاید، به دست كسی كه اصلا نیازی به فعالیت شما ندارد، نرسد. 2 – كالای خود را بشناسید: مسیری كه باید تمام پیچ و خمهایش را بدانید قدم دوم بیان ویژگیها و مزایای كالا است. البته بین ویژگی و مزیت تفاوتی وجود دارد. این مزایا هستند كه كالا را میفروشند. ویژگیها تنها به كمك مزایا میآیند. به عنوان مثال اگر دستگاه مخلوطكنی را میفروشید كه مصرف برق كمتری دارد، این ویژگی آن دستگاه است. مزیت آن دركاهش هزینههاست. مردم به عبارت «كاهش هزینهها» بیشتر توجه میكنند تا عبارت «صرفهجویی در مصرف برق». این مزایا همان ارزشهای كالا هستند. كالای ارزشمند كالایی است كه مزیت بیشتری داشته باشد. پس شما باید فهرستی از تمامی ویژگیها و مزایای كالا یا خدمت خود داشته باشید و همه آنها را به مشتری بشناسانید.
به طور كلی، متن تبلیغاتیای خوب است كه در آن كالا:
1 – مورد علاقه قرار گیرد 2 – مورد تحسین قرار گیرد 3 – كار را درست انجام دهد 4 – احساس ارزش و اهمیت به مشتری دهد 5 – تولید درآمد كند 6 – پول صرفهجویی كند 7 – زمان صرفهجویی كند 8 – كار را تسهیل كند 9 – احساس ایمنی بدهد 10 – زیبا باشد 11 – جذاب باشد 12 – راحت باشد 13 – متمایز باشد 14 – خوشحال كند 15 – سرگرم كند 16 – سالم باشد 17 – ترس را كم كند و… حال به نظر شما یك بروشور با این سبك تاثیر بیشتری در فروش دارد یا بروشوری كه تنها تعدادی از ویژگیهای یك كالارا لیست كرده. اكنون به نكته مهمتر میرسیم و آن مزیت خاص كالا یا خدمت شماست. مزیت یا ارزش خاص چیزی است كه شما را از رقبایتان متمایز میسازد. چیزی كه مردم را به هیجان آورده و آنها را متوجه شما میسازد. سایر مزیتها به تقویت این مزیت خاص میپردازند. اگر شما همان خدماتی را ارائه دهید كه رقبایتان ارائه میدهند، كسی شما را نخواهد دید. برای كالا یا خدمت خود فاكتوری خاص را تهیه ببینید. برای شروع میتوانید از بین مزایای كالا یا خدمت خود، به تقویت چیزی بپردازید كه كسی تابهحال به آن توجه نكرده. هرچند قائل شدن یک مزیت خاص كار چندان راحتی نیست و نیازمند تفكر و برنامهریزی است. 3 – مشتری + كالا = تبلیغ موثر قدم سوم، ارتباط دادن قدمهای اول و دوم به یكدیگر است. به عنوان مثال: فرض كنیم شما دستگاه آبسردكن میفروشید، احتمال دارد دو مشتری متفاوت به سراغ شما بیایند. یكی از آنها دفتری در مركز شهر دارد و یكی كارگاهی در 20 كیلومتری شهر. هر كدام از آنها مزیت خاصی از كالا را به عنوان مزیت اصلی برای خود در نظر میگیرد. برای كسی كه در مركز شهر است، شاید مزیت اصلی زیبایی و كم جا گرفتن دستگاه باشد ولی كسی كه در 20 كیلومتری شهر كار میكند، مزیت اصلی برایش قابل اطمینان بودن دستگاه است، چون نمیتواند برای هر بار خراب شدن دستگاه این همه مسافت را طی كند و به شهر بیاید. در نتیجه در تبلیغات خود برای هر گروه از مشتریان، مزیت مورد اهمیت آنها را محور قرار دهید. پس با شناخت مشتریان و كالای خود، تبلیغات خود را به گونهای ارائه دهید كه مشتری، شما را به عنوان بهترین كسی كه میتواند نیاز اورا برطرف كند بشناسد.
نتیجه : 1 – مشتری خود را بشناسید– علایق او را دریابید. 2 – كالای خود را بشناسید– مزایای آن را كشف كنید. 3 – مشتری را به مزیت مورد علاقهاش برسانید. پیش از پایان، ذكر دو نكته ضروری است: 1 – چون نمیتوانید برای هر مشتری بطور جداگانه تبلیغی تهیه كنید، تبلیغات خود را برای مشتریهایی تهیه كنید كه بخش اعظم خریداران شما را تشكیل میدهند. آنها استحقاق این را دارند كه مزیت مورد نظرشان به عنوان مزیت اصلی كالا در نظر گرفته شود. 2 – نكته دوم و مهمتر اینكه، موارد گفته شده شما را به داشتن یك تبلیغ موثر نزدیك میكند، ولی نمیرساند. نوشتن تبلیغ مناسب، نیازمند توانایی و معلومات است، به همین دلیل هر كس نمیتواند به خوبی از عهده آن برآید. این كار را به افراد آگاه بسپارید. كانونهای تبلیغاتی برگزیدهای هستند كه میتوانند این كار را به درستی انجام دهند. افرادی هم هستند كه بصورت آزاد كار میكنند و به واسطه تخصصی كه دارند شاید بتوانند اینكار را بهتر از كانونها برای شما انجام دهند. هر چند این افراد بسیار كم و نایابند. سخن آخر اینكه: با اینكه همه به قوانین رانندگی آگاهند، ولی همه نمیتوانند فرمول یك برانند. نویسندگی تبلیغات نیز چنین است. (1) دلیل پایین بودن كیفیت تولیدات داخل، عدم توجه شركتها به تامین رضایت مصرف كننده و قابل اطمینان نبودن خدمات پس از فروش نیز همین است.
منابع : 1 – رازهای تبلیغات– دیوید اوگیلوی 2 – ادبیات تبلیغ- باب بلای 3 – تبلیغاتی كه ما میشناسیم به آخر خط رسیده است- سرجیو زایمن 4 – خوشحال كردن مشتری و مدیریت فروش- مجید اسماعیل پور 5 – تبلیغات خلاق- لوك سالیوان
نوشته: علیرضا سالمی ، به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد
]]>